درباب ضرورت نگاه فلسفی به فرهنگ؛ دکتر نعمت‌الله فاضلی

باید درهای آکادمی را به روی یکدیگر بگشاییم

فلسفه فرهنگ از گرایش‌های جدید فلسفه است که درسال‌های اخیر اهمیتی بیش از گذشته پیدا کرده است. فلسفه فرهنگ عناصر و مواد اندیشه و پژوهش خود را از سویی با رجوع به فیلسوفان بزرگ و از سوی دیگر از حوزه مطالعات و پژوهش‌های علوم انسانی و حتی علوم طبیعی فراهم کرده است. فلسفه تاریخ، انسان‌شناسی فلسفی، جامعه شناسی، روان‌ شناسی، زیست‌شناسی و انسان‌شناسی فرهنگی هرکدام به نحوی بسترتاملات فلسفه فرهنگ را فراهم ساخته‌اند. به همین جهت در فلسفه فرهنگ بیش از هر گرایش دیگر فلسفه، زمینه داد و ستد بین فلسفه و علوم انسانی فراهم شده است. تحولات جهانی در سه دهه اخیر و اهمیت یافتن هرچه بیشتر تلاقی‌های فرهنگی و تکثر فرهنگ‌ها باعث توجه بیشتر به موضوع فرهنگ درفلسفه و اخیرا موجب پیدایش فلسفه جدیدی با عنوان «میان فرهنگی» شده است. در این گفت‌وگو سعی کردیم موضوع «فلسفه فرهنگ» را در گفت‌وگو با دکتر نعمت‌الله فاضلی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

وقتی که صحبت از فلسفه فرهنگ می‌کنیم پرسش اصلی ما این است که اساسا فلسفه فرهنگ چیست و درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ البته فرهنگ چنان واژه گسترده و پر معنی است که حتی خود فلسفه را هم در بر می‌گیرد. اگرچه فلسفه فرهنگ چیست را باید فیلسوفان پاسخ دهند. اما تخصص شما جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی است و اثری مورد توجه شما قرار گرفته با عنوان «فلسفه فرهنگ». می‌دانیم که فلسفه فرهنگ حدود ١٠ یا ١۵ سال است که در غرب بسیار اوج گرفته اگرچه دارای سنت قابل ملاحظه و توجهی نیز هست. اما موج این توجه بسیار زود به ایران هم رسید و با انتشار کتاب «فلسفه فرهنگ» نشان داده شد که این موضوع از چشم اندیشمندان ایرانی مغفول قرار نگرفته است. پرسش مشخص من از شما این است که نگاه شما به فلسفه فرهنگ چیست و چرا این موضوع می‌تواند مورد توجه و تامل قرار گیرد؟

کتاب «فلسفه فرهنگ» اثر دوست ارجمند و دانشمندم جناب دکتر مصلح پاسخ پرسش شما را به روشنی می‌دهد. ایشان در درآمد کتاب چشم‌انداز مشخصی به فلسفه فرهنگ به منزله تاملی روشن برای فرهنگ معاصر ارایه می‌کند. در اولین پاراگراف کتاب مولف می‌نویسد ما نیازمند خودآگاهی برای فهم درست اوضاع و اقتضائات زندگی در رسیدن به درک درست از زمان معاصر هستیم و انسان بدون درک وضع فرهنگ به درک درست از خود دست نمی‌یابد. مولف سپس رویکرد فلسفه فرهنگ را نوعی تلاش برای دست یافتن این خودآگاهی بیان می‌کند. ما در تمام حوزه‌های علوم اجتماعی به همین نکته‌ای که دکتر مصلح اشاره کردند توجه داریم. من کم و بیش در تمامی نوشته هایم رویکردی میان فرهنگی و در سال‌های اخیرتر رویکردی فرا رشته‌ای به موضوع فرهنگ به ویژه فرهنگ معاصر ایران داشته‌ام. به همین دلیل کتاب فلسفه فرهنگ مانند رمانی خوشخوان و متنی دلپذیر برایم بود. برای من و همه کسانی که موضوع کار فکری آنها مطالعه فرهنگ به ویژه فرهنگ معاصر ایران است این کتاب منبع مفید و بسیار سودمندی است. من در این کتاب نوعی تازگی در متن و ایده‌های اصلی و مفاهیم و روش نگارش دیدم و از سوی دیگر کم و بیش تمام آنچه می‌خواندم برایم آشنا بود. دلیل این آشنایی برای این است که رویکرد میان رشته‌ای است که فلسفه فرهنگ اتخاذ کرده است. بنا بر روایتی که مصلح از فلسفه فرهنگ ارایه کرده است ایشان نوعی تاریخ فلسفه از منظر فرهنگ و تاریخ فرهنگ از منظر فلسفی در کتاب آورده است. در عین حال در روایت مصلح از فلسفه فرهنگ ما نه تنها از طریق بازخوانی و تحلیل دوباره تاریخ فلسفه یعنی تاریخ اندیشه‌هایی که فیلسوفان در زمینه انسان و فرهنگ ارایه کردند می‌توانیم نوعی فلسفه فرهنگ را جست‌وجو کنیم بلکه از طریق بازخوانی و تحلیل اندیشه‌ها و دیدگاه‌های غیر فیلسوفان یعنی انسان شناسان و جامعه شناسان و مورخان و منتقدان ادبی و هنری و عالمان الهیات و دیگر اندیشه ورزان نیز نوعی تحلیل نظری و فلسفی درباره فرهنگ را به دست بیاوریم. مولف در سراسر کتاب تلاش کرده تا از منظر فلسفی نگاهی به غیر فیلسوفان داشته باشد.

به نظر شما این اتفاق جدیدی است که باعث شده فلسفه فرهنگ مورد توجه اصحاب غیرفیلسوفان قرار گیرد؟

بله دقیقا همین است. انتشار اثری که توانسته نگاه اغلب جامعه شناسان را به خود جلب کند قطعا یک اتفاق است. این اثر البته با دو روش متفاوت توانسته نگاه‌ها را به خود جلب کند؛ بازخوانی سنت فلسفی یعنی بررسی اندیشه‌های فیلسوفان و دیگر آنکه بررسی اندیشه‌های غیر فیلسوفان از منظر فلسفی در زمینه فرهنگ. برای مثال مولف به اندیشه‌های انسان‌شناسان کلاسیک مانند تایلور و مایلنفسکی از منظری فلسفی می‌نگرد و به بازخوانی دیدگاه‌های آنها از منظر فلسفی می‌پردازد. به همین ترتیب مصلح اندیشه‌های جامعه شناسان مانند استوارت هال و ریموند ویلیامز را نیز از منظر فلسفی در زمینه فرهنگ می‌کاود. از این رو برای من که ذهن و زبانم با گفتمان علوم اجتماعی خو گرفته است این کتاب متنی مانوس و آشناست. اما در عین حال مولف با نوعی مفصل بندی مفهومی و فلسفی تلاش می‌کند تا دیالوگی میان فیلسوفان و غیرفیلسوفان ایجاد کند. مصلح انبوهی از منابع و متنها را مرور کرده است. مولف از طریق بسیج منابع فکری از تمامی رشته‌های معرفتی به شیوه‌ای کاملا منطقی و مستدل و دلپذیر متن خواندنی برای طیف وسیعی از خوانندگان فراهم کرده است. برای ما غیر فیلسوفان اغلب فلسفه حرفه‌ای عبوس و خشک و تلخ به نظر می‌آید. اما مصلح در کتاب فلسفه فرهنگ طعم تازه‌ای از فلسفه برای غیرفیلسوفان داده است. این طعم تازه نه تنها ناشی از رویکرد میان رشته‌ای است بلکه ناشی از این واقعیت است که مصلح تلاش کرده تا رویکرد فلسفه فرهنگ را انضمامی کند. به این معنا که در بخش‌های مختلف کتاب توانسته از فرهنگ به مثابه شیوه زندگی انسان امروزی ارایه کند. در سراسر کتاب تجربه‌های زندگی روزمره یا به تعبیر محققان مطالعات فرهنگی، تجربه زیسته مردم عادی از مشکلات و مسائل و چالش‌ها و پیشرفت‌ها و فرصت‌ها و امکانات ارایه کند.

میراث جامعه‌شناسی در ایران میراث قابل توجه و تاملی بوده و افرادی نیز توانستند از منظرهای گوناگون این بحث را مورد توجه قرار دهند. به نظر شما فلسفه فرهنگ چگونه می‌تواند در داد و ستد با فلسفه و جامعه‌شناسی به نکات قابل توجهی دست یابد که به مثابه راهبرد برای ما تلقی شود؟

در این کتاب نظریه پردازان اجتماعی مانند نظریه‌پردازان مکتب فرانکفورت و جامعه‌شناسانی مانند زیمل و حتی جامعه‌شناسان و انسان شناسان ایرانی به طور گسترده‌ای در گفتمان فلسفی مستتر شده است. به گمان من یکی از اهداف مصلح نوعی ترکیب تازه از علوم اجتماعی و فلسفه است. اینکه تحقیقات جامعه‌شناسی چه کمکی می‌تواند برای فلسفه فرهنگ کند به ویژه درباره ایران در این کتاب به نحو آشکاری ارایه شده است. در این اثر از تحقیقات عالمان علوم اجتماعی در ایران مانند احسان نراقی، علی شریعتی، محمود روح‌الامینی، تقی آزاد ارمکی، عماد افروغ، حسین بشیریه، حسین پاینده، چنگیز پهلوان و بسیاری دیگر از محققان ایرانی علوم انسانی استفاده شده است. در واقع تلاش ایشان این بوده است که بین رشته‌ها نوعی گفت‌وگو ایجاد کند بلکه تلاش آگاهانه‌ای هم داشته که بین اندیشمندان جهانی و غیر ایرانی نوعی ارتباط فلسفی و معنایی نیز برقرار کند. وقتی که ما درباره فرهنگ مردم پسند صحبت می‌کنیم می‌بینیم که مولف از سویی به سنت مطالعات فرهنگی و مکتب فرانکفورت که با رویکرد نخبه‌گرایانه به فرهنگ عامیانه نگاه می‌کنند توجه دارد و وجه منفی صنعت فرهنگ آدورنویی را به خوبی شرح می‌دهد و در کنار آن از اندیشمندان ایرانی که نام بردم نیز قرار می‌دهد. در عین حال مولف در فلسفه فرهنگ تلاش می‌کند نوعی ارتباط تاریخی بین متن‌های گوناگون برقرار کند. به این معنا که از سرچشمه‌های فلسفه یعنی یونان گرفته تا اندیشه ورزان قرون وسطی و فیلسوفان معاصر غرب و به علاوه اندیشمند مسلمان ایرانی از فارابی و ابن‌سینا تا علامه طباطبایی و سید حسین نصر و داریوش شایگان و رضا داوری اردکانی استفاده می‌کند. از این رو تلاش مولف ارایه چشم‌انداز فلسفه فرهنگ برای پیوند زدن هم در بستر زمان یعنی بازخوانی متن‌ها از گذشته تاریخی تا امروز هم جغرافیای فکری از اروپا و شرق و خاورمیانه و ایران و هم نوعی تلاش برای دیدن اندیشه و انسان و فارغ از هویت‌های ملیتی ارایه کند.

البته نگاه شما به عبارتی ستایش تالیفی نیز هست. به عبارتی در این اثر مولف سعی کرده بحث تالیف را که سال‌هاست در ایران مورد غفلت قرار گرفته احیا کند. شما بر این باور هستید؟

بله. در این اثر نوعی حس اعتماد به نفس و استقلال در تالیف متن مشاهده می‌کنیم. ما در دوره معاصر با نوعی رنج و بحران حس حقارت و بی اعتمادی و ارج ننهادن و به رسمیت نشناختن خودی و بومی و ایرانی و محلی رو به رو بوده و هستیم. وقتی که پای سخن از فلسفه و یا نظریه پردازی به میان می‌آید ما اغلب برای فاخر کردن یا فاخر نشان دادن متن از بیان اندیشه‌های ایرانی سر باز می‌زنیم. گاهی این سر باز زدن آگاهانه و گاهی نیز ناخودآگاهانه است. اغلب مولفان ما به ویژه هنگام بحث‌های فلسفی و نظری با این پیش فرض که ما سخنی برای گفتن در این حوزه‌ها نداریم و از این رو مجال یا امکان ارتباط «ما» جمعی اندیشمند ایرانی با اندیشمندان جهانی وجود ندارد متنهای خود را به شیوه‌ای می‌آرایند که موجب نوعی بیگانگی در تالیف می‌شود. به گمانم ما نیازمند خود انتقادی نسبت به این بیگانگی اندیشگی یا بیگانگی در تالیف هستیم. در سال‌های اخیر کم‌کم متنهایی متولد می‌شوند که به رسمیت شناختن اندیشه ورز ایرانی و ارج نهادن در آن در حال شکل‌گیری است. یکی از ویژگی‌های بارز این کتاب نوعی بلوغ و خودآگاهی و اعتماد به نفس در میان اندیشه ورزان امروز ماست. خودآگاهی و حس اعتماد به نفس که البته زمینه‌ها و پیشینه‌هایی نیز وجود دارد باید در دانشگاه‌های ما به نحو جدی و عمیق تحلیل و بررسی شود. من ارزش این کتاب را در چنین وجهی می‌دانم. ما نیازمند تربیت اندیشمند گلوکال یعنی جهان – وطنی هستیم و این کتاب چنین توجهی را به ما رهنمون می‌سازد. جهان – محلی بودن رویکرد فلسفه فرهنگ و موضوع آن ما را به این سو سوق می‌دهد که لاجرم برای گفت‌وگو کردن امر محلی را در امر جهانی و بالعکس ببینیم و بشناسیم و درباره آن گفت‌وگو کنیم.

آیا می‌توانیم به این موضوع اشاره کنیم که فلسفه فرهنگی می‌تواند یا این قابلیت را دارد که به نوعی برخی از بحران‌ها و چالش‌های ما را پاسخ دهد؟

من گمان می‌کنم این اثر نه تنها رویکردی تازه برای فهم فرهنگ معاصر ما است بلکه راهبردی برای مواجهه با برخی چالش‌های بنیادی و اساسی فرهنگ امروز ما است. البته رویکرد دیگر فلسفه فرهنگ به ما نشان می‌دهد تا آن روی سکه غرب ستیزی و جهان‌ستیزی و اشکال گوناگون دیگر ستیزی را که در دوره معاصر رو به رو بوده و هستیم را آشکار کند. آنهایی که به شکل افراطی از خویشتن فرهنگی یاد می‌کنند تا به غیر ستیزی برسند و حتی کسانی که به دیگر ستایی می‌پردازند تا از خویشتن تاریخی خود دور شوند هر دو در این ویژگی مشترکند که به انسان و فرهنگ ارج نمی‌نهند. فلسفه فرهنگ رویکردی برای مواجهه با عقده حقارت تاریخی است.

اگر شما چنین نظری اکنون اتخاذ می‌کنید شاید برای این باشد که کمتر با اهالی فلسفه دیالوگ داشتید. سال‌هاست که اصحاب غیر فلسفه به سراغ فلسفه نیامدند و موضوع فرهنگ موضوع جدیدی نیست؛ سال‌هاست که اندیشمندان این کشور از اهمیت فرهنگ و گفت‌وگوی فرهنگ‌ها سخن گفتند. به طور مثال از دکتر شایگان به مثابه فیلسوفی که در حوزه فرهنگ تلاش می‌کند تا حتی یک رییس‌جمهور و مقام اجرایی که از ضرورت گفت‌وگوی فرهنگ‌ها یاد می‌کند از فرهنگ سخن گفته است و هنوز هم می‌شود. اما مساله این است که داد و ستد و گفت‌وگو میان اصحاب علوم انسانی کمرنگ بوده است. کتاب دکتر مصلح شاید یک اتفاق باشد اما همچنان ما در آغاز راهیم.

من فکر می‌کنم به عنوان فردی که در فلسفه تمرین حرفه‌ای ندارم و فلسفه برای من نوعی فراغت یا تامل داوطلبانه و سرگرمی دوست داشتنی است وقتی که من این متن را خواندم امری لذت بخش و سودمند یافتم. گمان می‌کنم کسانی که بخواهند فلسفه فرهنگ را از منظری انتقادی به بحث و بررسی بگذارند باید فلسفه فرهنگ را از منظری حرفه‌ای مورد توجه قرار دهند. خوانش من از فلسفه فرهنگ می‌توان نوعی خوانش غیرحرفه‌ای برون پارادایمی تلقی کرد.

البته دکتر مصلح در این کتاب اشاره می‌کند که علاقه‌مندان به حوزه فلسفه فرهنگ باید داد و ستد فرهنگی در اولویت کارهای ذهنی آنها باشد و دیگر آنکه تسلط بر تفکر فلسفی داشته باشند و همچنین آشنایی با مسائل فرهنگی به خصوص فرهنگ معاصر داشته باشند. به نظر می‌رسد جمع شدن هر سه این موضوعات در یک نفر بسیار سخت و دشوار باشد. شما در میانه صحبت به نکته‌ای اشاره کردید که باید دیالوگی بین فلسفه و حوزه‌های غیر فلسفی برقرار شود.

درست است. این متن به گونه‌ای است که اصحاب علوم اجتماعی بتوانند به دنیای فلسفه وارد شوند. باید سال‌ها پیش این‌گونه کتابی نوشته می‌شد که مخاطب آن فقط فیلسوفان حرفه‌ای نباشند. به گمانم باید فیلسوفان ما هنگام نوشتن متن‌های خود علاوه بر دوستان فیلسوف‌شان دوستانی از حوزه‌های دیگر را مخاطب بالقوه متن خود بدانند. البته ما در آکادمی‌های علوم اجتماعی هم به این سو باید حرکت کنیم که متن‌های علوم اجتماعی هم مورد توجه و اشتیاق فیلسوفان نیز باشد. به تدریج باید درهای آکادمی‌ها به روی یکدیگر باز کرد.

البته در این کتاب موضوعات مختلفی طرح شده و به عبارتی پروژه‌ای را که شما اکنون از آن یاد کردید ملاحظه شده است. به نظر می‌رسد این کتاب جغرافیای پراکنده‌ای نیست بلکه دارای چارچوبی است که توانسته موضوعات مختلف را گرد یک موضوع درآورد و هر کدام از این اجزا خود می‌تواند تبدیل به یک موضوع قابل تحلیل و تالیف باشد.

اگر بخواهیم این متن را دقیق ارزیابی کنیم هر یک از اجزای آن را مستقل ببینیم شاید امتیاز خاص یا منحصر به فرد در آن نباشد چرا که متن‌ها و اندیشه‌های متفاوت در کنار یکدیگر قرار داده شده‌اند که درباره هر یک از آنها انبوهی از کتاب‌ها و مقالات تاکنون نوشته شده است. به گمان من این اثر برای شرح جزء به جزء این آرا نوشته نشده بلکه برای پیوند زدن برای بسیاری از مفاهیم و ایده‌ها و نظریات خلق شده است. اگر این اتفاق نمی‌افتاد این اثر اصالت خود را از دست می‌داد و مفهوم فلسفه فرهنگ تلف می‌شد. ارزش متن مصلح در وجود چشم‌انداز در این کتاب است. نیچه می‌گوید که دیدن چشم‌انداز است و بس. دانستن چشم‌انداز است و بس. فلسفه فرهنگ به منزله نوعی چشم‌انداز در این کتاب دیده شده است. همه شواهد مثال‌ها و موضوعات در این کتاب در صورتی که با هدف چشم‌انداز فلسفه فرهنگ خوانده شود ارزشمند است. در غیر این صورت اگر بخواهیم برای آشنایی با تک تک این موضوعات نگاه کنیم این متن قطعا منبع مناسبی نیست. البته باید بگویم که مولف تلاش کرده است به نحو انضمامی‌تر درباره مسائل جامعه ما سخن بگوید یعنی چشم‌انداز فلسفه فرهنگ را در فضای جامعه معاصر ایران به کار ببندد. این متن برای غیر‌فیلسوفان بسیار می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. فوتبال، زندگی روزمره، محیط زیست، مرگ، دین، سینما، خودشیفتگی، رسانه و… موضوعاتی است که در این اثر آمده که هر کدام می‌تواند برای تحولات فرهنگ و آینده فرهنگ ایران مورد توجه قرار گیرد. فلسفه فرهنگ کمک می‌کند تا فرهنگ معاصر ما بهتر و با دقت بیشتر بررسی شود.

منبع: روزنامه اعتماد ؛ منوچهر دین‌پرست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.