درآمدی به فلسفهی میانفرهنگی
زهره معماری
در دنیای کنونی، فلسفهی میان فرهنگی نه تفنن بلکه یک ضرورت به شمار میآید. هاینتس کیمرله[۱] استاد فلسفه در دانشگاه روتردام در این زمینه پژوهشهای ارزشمندی انجام داده؛ این نوشتار معرفی کوتاهی از مقالهی ایشان با عنوان «درآمدی به فلسفه میانفرهنگی» است.
با ظهور پدیدهی اجتناب ناپذیر جهانی شدن، غرب به تدریج متوجه شد که از یک سو یکسانسازی فرهنگی امری مطلوب نیست و از سوی دیگر نادیده گرفتن فرهنگهای دیگر امری ناممکن است؛ بنابراین ناگزیر است دیدگاه نادرست اروپامحورانه، یعنی میراث رنسانس را کنار بگذارد زیرا غرب دیگر نمیتواند خود را از اتفاقاتی که در سایر مناطق جهان رخ میدهد، مصون نگه دارد. به عنوان نمونه، میتوان به حملات تروریستی به آمریکا و نیز حملات اخیر به فرانسه اشاره کرد. در تأیید این مطلب میتوان به دیدگاه دیتر سنگهاز[۲]، پژوهشگر صلح، جنگ و توسعه در دانشگاه برمن، اشاره کرد که در شرایط امروزی، مسائل جهان اروپایی با مسائل کل جهان در پیوندی تنگاتنگ قرار دارد. البته فرآیند تحول تاریخ اروپایی از آغاز به این شکل نبوده است، بلکه این وضعیت، طی کشمکشها و نزاعهای بسیار تحقق یافته و نهایتاً به «منظر هدایتگر» همزیستی مسالمتآمیز منتهی خواهد شد. بنابراین، غرب ناگزیر به پذیرفتن فرهنگهای دیگر است و همین امر، زمینهی به وجود آمدن فلسفهی میانفرهنگی را فراهم کرده است.
فلسفه میانفرهنگی به هیچ وجه قصد ندارد یک رشته جدید فلسفی در عرض رشتههایی چون تاریخ فلسفه، منطق، معرفتشناسی، اخلاق، انسانشناسی فلسفی، فلسفهی علم [نظریهی علم]، فلسفهی سیاسی و اجتماعی و یا فلسفهی فرهنگ باشد بلکه بر این باور است که باید در تمامی رشتههای فلسفی نفوذ کند. طبق نظر کیمرله « فلسفه در جهان امروز یا میانفرهنگی خواهد بود و یا چیزی نیست مگر مشغلهای دانشگاهی که ارتباطی با جامعه ندارد»[۳] در همین راستا رام ادهرمال[۴]، فیلسوف معاصر هندیالاصل و از چهرههای شاخص فلسفهی میانفرهنگی میگوید «میانفرهنگی بودن … نام گونهای مشی، طرز تفکر و بینش فلسفی و فرهنگی است. این بینش همه فرهنگها و فلسفهها را مانند سایهای همراهی میکند و مانع از آن میشود که خود را در موضع مطلق قرار دهند[۵].»
برای فهم فلسفه میانفرهنگی، پیش از تعریف و بیان ویژگیهای آن، وجه سلبی آن مطرح میشود. بدین لحاظ باید گفت فلسفهی میانفرهنگی:
- نامی برای فلسفهای معین و متعلق به یک فرهنگ خاص نیست بلکه علیرغم این که قائل به وجود مراکز مختلف در فلسفه است اما، خود، ورای هر گونه مرکزیتگرایی قرار دارد.
- به هیچ روی التقاطی از سنتهای فلسفی متفاوت نیست.
- انتزاع صرف نیست تا بتوان آن را به نحو صوری و از طریق تعریف فهمید.
- واکنشی محض یا ساختاری کمکی در برابر وضعیت متکثر مواضع فلسفی در بافت امروزی جهان در حوزهی فلسفهها و فرهنگها نیست.
- در پی زیباسازی فرهنگی یا جهانبینی توریستی نیست.
فلسفه میانفرهنگی عبارت است از:
- گونهای منش، طرز تفکر و باور فلسفی که معتقد است فلسفه خالده به هیچ سنتی به طور خاص، تعلق ندارد.
- این فلسفه که حقیقی هم هست، در پی مفهومی جامعتر و گشوده برای فلسفه است به بیان دیگر، هیچ پیشداوریای را برنمیتابد؛ به هیچ مکان و سنتی ارجحیت نمیدهد و هیچ زبانی به عنوان زبان مادری ندارد.
- در پی برابری جایگاه سنتهای فلسفی است که تا کنون به واسطه جهالت یا تفرعن، مظلوم واقع شدند و فهم درستی از آنها حاصل نشده است.
- بدین ترتیب این فلسفه، نوعی حقطلبی است زیرا فرهنگها و فلسفههای غیراروپایی میخواهند تا با زبان خود و بر مبنای رأی خود پرسشها و پاسخهای خود را مطرح کنند و از اندیشه اروپایی و تصاویر نادرستی که در طول صدها سال در آن شکل گرفته، رهایی یابند. به تعبیر درستتر، مسأله بر سر تاریخ فلسفهای میانفرهنگی است، چراکه تاریخ فلسفه و فرهنگ همواره با تاریخ فلسفه و فرهنگ اروپایی یکسان انگاشته شده است.
- در فلسفه میانفرهنگی بحث بر سر آیندهی فلسفهای است که حضوری فراگیر در همه نژادها، فرهنگها، فلسفهها و زبانها دارد و هدفش این است که در زمانهی آرایش تکنولوژیک دنیای جهانیشده [گلوبال]، امروزی از تحقق این گرایش نیرومند جلوگیری کند که فرهنگی خاص، توانایی و امکان هویتبخشی فرهنگ خود را جهانی کند.
- فلسفه میانفرهنگی با حذف این امتیاز همهجانبهی انحصاری، فلسفههای مختلف را مطالعه و بررسی و مقایسه میکند و توجه دارد که با وجود تفاوت این فلسفهها، آنها راههایی کاملا متفاوت برای رسیدن به حقیقت نیستند.
در فلسفه میانفرهنگی فلسفهها و فرهنگهای مختلف در عین متمایز بودن دارای شباهتهای قابل درکی هستند که به این ترتیب امکان برقراری گفتگو و مفاهمه میان آنها وجود دارد. نکته مهم این است که در این گفتگو و مفاهمه هیچ زبانی بر دیگری غلبه ندارد.
البته کیمرله وجه گفتوگویی (دیالوگی) فلسفه میانفرهنگی را منحصر به تنگنای ویژگیهای فیلولوژیک، آپریوریک، صوری، تحلیلی محض و گفتمانی نمیکند، بلکه حوزههای غیرگفتمانی را هم در حوزه فلسفه به شمار میآورد و بر این نظر است که اگر مباحث غیرگفتمانی از فلسفه غرب کنار گذاشته شود، فلسفه اروپایی بسیار نحیف و ناتوان خواهد شد.
انجمن فلسفۀ میانفرهنگی ایران و دانشگاه علامه طباطبایی در هفتۀ آخر بهمن ماه میزبان رئیس انجمن بینالمللی فلسفه میانفرهنگی «پروفسور گئورگ اشتنگر» خواهند بود. علاقهمندان برای اطلاع از سخنرانیهای ایشان در ایران میتوانند به سایت انجمن مراجعه کنند.
[۱]. H. Kimmerle
[۲]. Dieter Senghass
[۳]. H. Kimmerle, Die Dimension des Interkulturellen. Philosophie in Afrika _ afrikanische Philosophie. Zweiter Teil: Supplemente und Verallgemeinerungsschritte, Amsterdam/ Atlanta, GA 1994 (Studien zur interkulturellen Philosophie 2), S. 131.
[۴]. Ram Adher Mall
[۵]. R.A. Mall, Philosophie im Vergleich der Kulturen. Eine Einführung in die interkulturelle Philosophie, Bremen (Bremer Philosophica) 1992, S. 131