جدال «جنگ» و «گفت‌وگو»

علی اصغر مصلح*

جنگ چند ماهه اخیر در عراق و سوریه، با رهبری داعش زنگ خطر اشاعه جنگ در منطقه متلاطم خاورمیانه را دوباره به صدا درآورده است. داعش با اینکه عنوان دولت اسلامی را برخود نهاده، ارتش بین‌المللی خشونت‌طلبی است که جنگجویانی را از سراسر جهان در این منطقه گرد‌آورده است. خشونت عریان داعش نشان می‌دهد که جهان معاصر با همه نهادها و قوانین و تمهیداتی که برای حفظ صلح فراهم ساخته، مثل گذشته و حتی بیش از گذشته در معرض خطر جنگ و ستیزهای خونین است. یادآوری دو رویداد مرتبط با موضوع «جنگ» و «گفت‌وگو» می‌تواند در فهم شرایط کنونی و تفکر درباره آینده مفید باشد. اینشتین در سال ۱۹۳۲ نامه‌هایی به مشاهیر معاصر خود نوشت و از هر کدام به‌گونه‌یی برای مشارکت در برقراری صلح دعوت کرد. وی از جمله نامه‌یی به فروید نوشت و از او پرسید که چرا انسان‌ها بی‌رحمند و چرا کوشش‌ها برای برقراری صلح شکست می‌خورد؟ پاسخ فروید به اینشتین تامل‌برانگیز است. وی نوشت: «جناب اینشتین، ستیز میان انسان‌ها با قدرت و خشونت پایان نمی‌یابد. انسان‌ها علاوه بر اختلافات طبیعی، اختلاف در عقیده هم دارند. به همین خاطر ستیز میان انسان‌ها در حد اعلی است. اختلاف میان انسان‌ها پایان‌ناپذیر است.» فروید برای توضیح دقیق‌تر عبارات خود به مبانی روانکاوی خود اشاره می‌کند؛ انسان دو غریزه اصلی دارد. یکی غریزه صیانت نفس و دیگری غریزه مرگ و تخریب. هیچ یک از این دو غریزه از وجود انسان محوشدنی نیست. پاسخ فروید با نظر به اندرونیات آدمی است. به نظر وی تا انسان هست تمایل به همراهی و همزیستی، و تمایل به ستیز و تخریب هر دو هست. تا انسان هست جنگ و پدیده‌های خویشاوند آن مثل رقابت و ستیز هم هست. رویداد دوم مربوط به سال ۱۹۹۸ است؛ هنگامی رییس‌جمهور ایران جناب سید محمد خاتمی در سازمان ملل متحد پیشنهاد داد که سال ۲۰۰۱ سال «گفت‌وگوی فرهنگ‌ها» نامیده شود.این پیشنهاد با استقبال همه کشورها روبه‌رو شد. اما درست در سال ۲۰۰۱ حادثه ۱۱ سپتامبر رخ داد و مقدمات آغاز جنگ‌های جدیدی در خاورمیانه فراهم شد. از سال ۲۰۰۱ تاکنون، دو دسته رویداد در مقابل یکدیگر ظاهر شده است. از سویی پدیده‌های بسیاری که نشانه تمایل مردم جهان به رفع خشونت و گفت‌وگو و مفاهمه است، و از سوی دیگر رفتارهای خشونت‌آمیز بسیاری که نشانه شدت گرفتن تمایل به جنگ است.
به یاد آوریم که پیشنهاد گفت‌وگوی فرهنگ‌ها، بعد از نظریه هانتینگتون درباره جنگ تمدن‌ها زمینه طرح پیدا کرد. برخی شتاب‌زده در همان سال‌ها به این نتیجه رسیدند که ۱۱ سپتامبر و شروع جنگ در افغانستان، نشانه نادرستی طرح گفت‌وگوی فرهنگ‌هاست. اینگونه اظهارنظرها ناشی از بی‌توجهی به قواعد تاریخی و درک ناقص از انسان است. دوگانه‌هایی مثل «جنگ و صلح»، «خشونت و مهر» یا «ستیز و گفت‌وگو»، هیچگاه به‌طور قطعی به نفع یک طرف به پایان نمی‌رسد. انسان همیشه در میانه حالت جنگ و صلح، زندگی کرده و خواهد کرد. انسان از قاعده دیالکتیک «جنگ و گفت‌وگو» گریزی ندارد. اما نکته این است که هر کدام از ما در میانه این جدال به کدام سو میل داریم. اهل لطفیم یا قهر، اهل جنگیم یا گفت‌وگو؟
برای فهم درست‌تر این دوگانه‌ها باید نظری ژرف‌تر به آنها داشته باشیم. به نظر می‌رسد که در پس هر جنگ یا گفت‌وگویی، در پس هر خشونت یا مهرورزی، تصوری از نسبت من با «دیگری» وجود داشته باشد. به زبان فروید، گاهی غریزه صیانت نفس بر من غالب می‌شود و نسبت به دیگری میل به جمع شدن و همراهی دارم؛ گاهی هم غریزه مرگ و تخریب غالب می‌شود، و میل به ستیز با دیگری پیدا می‌کنم. همین دو گونه رابطه در برخی از متون حکمی، به رابطه قهر و لطف تعبیر شده است. گاهی مظهر لطف می‌شویم و به دیگران لطف‌آمیز می‌نگریم، گاهی مظهر قهر می‌شویم و قهرآمیز به دیگران نظر می‌کنیم. ما همیشه بین رانه‌های مقابل یکدیگر سیر می‌کنیم.
اگر به پدیده جنگ در عوالم انسانی با این دید بنگریم، درمی‌یابیم که انسان هرگز از ستیز در مراتب مختلف آن گریزی ندارد. به بیان هراکلیت آنان که برای رفع ستیز در عالم دعا می‌کنند، خواستار پایان عالمند. اگر پدیده جنگ و ستیز در میان انسان‌ها را اینگونه دیدیم، آنگاه از تصورات سطحی و ساده دلانه درباره جنگ و گفت‌وگو فرامی‌رویم. در این صورت اگر به گفت‌وگو و مهر هم دعوت می‌کنیم، از جنگ و خطر دایمی سرزدن آن غافل نخواهیم بود. در این صورت دعوت به گفت‌وگوی فرهنگ‌ها هم دیگر دعوتی خوش‌باورانه و ساده‌دلانه نخواهد بود. دعوت به «گفت‌وگوی فرهنگ‌ها» در واقع اصالت دادن به مهر و لطف و رحمت است؛ چنان که حضرت امیر(ع) فرمود: «سبقت رحمتُه غضبه» اما آنکه به صلح و رحمت و گفت‌وگو دعوت می‌کند، اگر ضعیف باشد سخنش تاثیر ندارد. باید قوی بود و به صلح دعوت کرد. پس اگر شعار آمادگی و «اعدّوا لهم مااستطعتم من قوه» هم می‌دهیم، در اصل، شعار ما حفظ صلح است. آمادگی غیر از خشونت‌طلبی است. جواب خشونت، خشونت نیست. چون «خون به خون شستن محال آمد محال» آنچه اصالت دارد صلح و مهر است و به همین جهت گفت‌وگو اصالت دارد.
در زمان معاصر که امکان شیوع جنگ و سرعت گسترش آن شدیدتر از گذشته است، بیش از گذشته به مهرورزی نیاز داریم. سرعت گسترش مهرورزی اندک است. هر چه می‌گذرد، بیش از پیش به گفت‌وگو و مفاهمه نیاز داریم. رقابت برای سبقت گرفتن در مقدار سلاح‌ها و افزایش قدرت تخریب، راه‌چاره جلوگیری از جنگ نیست. حتی اگر برای مقابله ضروری با دشمن، باید بر قدرت ستیز خود بیفزاییم، باید از چنین کوششی احساسی تلخ داشته باشیم. امروز بیشتر از دیروز به جهت‌گیری به سوی صلح و به مفاهمه و گفت‌وگو نیاز داریم. اما تجربه به ما آموخته است که خوش‌باور و ساده‌دلانه دعوت به صلح و گفت‌وگو نکنیم. باید قدرت داشت و به گفت‌وگو دعوت کرد، اما در مدار رقابت برای قدرت بیشتر گرفتار نشد. باید قدرت را بیشتر در توان ناشی از همراهی با مهرورزان عالم جست‌وجو کنیم.
پیدایش گروه‌های افراطی مانند داعش و گسترش سریع چنین ارتشی با عضویت شهروندانی از کشورهای مختلف جهان، علاوه بر همه دلالت‌هایش، حجتی است بر این واقعیت که زمینه بروز خشونت و فراگیری آن در جهان معاصر بسیار جدی است. بر همین اساس طالبان صلح و آنان که به گفت‌وگو و مفاهمه و غلبه لطف بر خلقت ایمان دارند، باید بیش از گذشته بیدار باشند و همراه‌تر از گذشته بکوشند.

* استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.