دکتر محمد تقی قزلسفلی *
کاش آب بودم
آه! کاش هنوز
به بی خبری
قطره ای بودم پاک
از نَم باری، به کوهپایه ای
نه در این اقیانوسِ کشاکشِ بی داد
سرگشته موجِ بی مایه یی!
کاش…! (شاملو)
در این اواخر جایی می خواندم که یک محقق برجسته ی ژاپنی بنام “ایموتو” با نگارش کتاب مشروحی تحت عنوان “پیام آب”، مدعی شده است مفاهیم متافیزیکی محیط اطراف ما، بر روی ترکیب مولکولی آب تأثیر می گذارد. بنا به پژوهش ها ی صورت گرفته توسط وی، انرژی ارتعاشی بشر، افکار، نظرات و موسیقی بر ساختار مولکولی آب اثر دارد. فارغ از هر نوع داوری ارزشی، باید گفت چنین کاری و دغدغه ای، همانا نمایشی پر هیبت است از سوی یک عاشق زیست جهان و ابزاری قدرتمند که شاید بتواند درک ما را از خودمان و جهان هزارتویی که هرروزه به قول اولریش بک، ریسک و خطر بازتولید می کند، ارتقاء دهد. راقم این سطور با احساسی از آنچه هگل “آگاهی اندوهگین” می خواند و در جایی آلبر کامو به مناسبتی “مسئولیت اخلاقی به بی عدالتی” عنوان کرده، برآنم چند سطری در پیرامون این پرسش مهم که “بارزترین مشکله ی جهان ما چیست؟” کم تر ذهن آگاه و حتی بخش قابل توجه افکار عمومی در حال حاضر از اهمیت آب، به مثابه حادترین و جدی ترین پروبلماتیک جهانی غافل اند. به عقیده ی کارشناسان، این بحران در نتیجه ی آلودگی آب های سطح زمین و منابع زیر زمینی، عدم مشارکت کشورهای جهان در مصرف بهینه ی آب و به ویژه سوء مدیریت در بهره وری و ذخیره ی آب بروز و ظهور یافته است. در حالی که ۷۰ در صد کره ی زمین با آب پوشیده شده اما تنها دو درصد آب های جهان شیرین است. جدای از کشورهایی چون کانادا، چین، روسیه و آمریکا، پژوهش ها حاکی است که ۱۰۰ کشور جهان در حال حاضر با گسترش بیابان ها مواجه هستند و ۴/۱ میلیارد انسان از دسترسی به آب سالم محروم اند. و این میزان هم چون دیگر موارد ازار دهنده مثل فقر، بیکاری، خشونت و… رو به فزونی است.
کشور کم آب اگر نگویم بی آب ما نیز دستخوش چنین چالش جدی است. در حالیکه در سطح جهان حجم آب های زیر زمینی سالیانه ۵ متر کاهش می یابد، در ایران مصرف آب ۴۰ لیتر بیشتر از بقیه ی دنیاست. در ۹ استان و ۳۴ شهر عمده با کمبود جدی آب مواجه هستیم. ورود به جهان صنعتی در هر دو شکل تولید کالاییِ فوردیستی و پسافوردیستی با “خود ویرانگری خلاق” اش، با ایجاد مجوزی برای کانال کشی های غیر استاندارد، و رسیدن به توسعه به هر قیمت و هزینه ای، بسیاری از تالاب ها و منابع غنی زیر زمینی را در کشورهای مختلف از بین برده اند. به نظر اینطور می رسد که هریک از ما چه در سطح ساختار سیاسی و چه در روابط فردی-اجتماعی باز تولیدکننده ی فرهنگ “ضد آب” بوده ایم. راستی را در چنین موقعیتی دشوار ساز و کارهای روشنفکری چه کاری بر عهده دارند؟ و چه می توانند کرد؟
روشنفکر به زبان ساده آدم اهل قلمی است که در همین جهان خاکی با حیات فکری سر و کار دارد. آنها به مثابه ی یک طبقه، کسانی اند که به تجربه ی یک سده ی گذشته، در پی ارایه ی راه حل برای معضلات اجتماعی بشر مثل جنگ ها، مخاصمات ایدئولوژیک یا فرهنگی و تلاش برای یافتن راه حلی به منظور توسعه بوده اند. به قول علی قیصری، توجه این افراد، علی رغم اختلافات نظری، معطوف دگرگون ساختن جامعه در جهت منافع اکثریت مردم عادی و عمدتاً محروم جامعه بوده تا شاید در نهایت امر دنیایی انسانی تر، عقلانی تر و عادلانه تر فراهم گردد. به نظر می رسد امروزه روز، در عصر جهانی که مدام از پایان های ایدئولوژیک سخن گفته می شود و در فضایی انباشته از رسانه ها، روشنفکران دیگر نمی توانند و نتوانند چون اسلاف خود داعیه ی هدایت و راهبری توده ها را داشته باشند. به این معنا دیگر نه نیازی به اصحاب روشنگری چون “ولتر” است که فریاد “بشکنید خرافات را” سر دهد و آینده ای بری از خشونت و معضل تصویر کند و نه به “امیل زولا” تا به دفاع از “دریفوس” همگان را پای امضای “من متهم می کنم” بکشاند. حالا عصر “لنین” هم به پایان رسیده و این ایدئولوژی خطرناک مورد حمایت او، برای جامعه ی آرمانی ترکیب شده از “سوسیالیسم به اضافه ی دکل های برق” هم بیهوده به جلو انداختن تاریخ است. جهان امروزی به واسطه ی مشکلات خاص آن چون گرمایش زمین، ابولا و داعش چه بسا پذیرای اسطوره ی “ژان پل سارتر” هم نباشد که می گفت: روشنفکر اگر نمی تواند بمب گذاری کند، می تواند و باید برای حمایت از آرمان های پرولتاریا، روزنامه بفروشد!
حالا پا به زمانه ای گذاشته ایم که بهتر است آنان که جامه ی روشنفکریبه تن می کنند از برج عاج نظریه پردازی کلان پایین آمده و با قدم گذاشتن در خیابان ها، بلوارها و چه بسا بیابانها، در پی آن باشند گاه به ساده ترین و در عین حال مبرم ترین مشکلات زندگی هزارتوی امروزی توجه کنند. برای مثال روشنفکران چپِ “فابیان” مثل جرج برنارد شاو و سیدنی وب بر خلاف همپالگی های انقلابی خود در اروپا که برای دگرگونی خشونت بار جامعه لحظه شماری می کردند، برآن بودند از طریق خواندن روزنامه ها یا بو کشیدن فاضلاب های شهری برای مشکلات مبرم جامعه راه حلی پیدا کنند.
با این حساب آنها که امروزه دغدغه ی دردهای خرد و کلان را دارند بهتر است به جای مانیفست پردازی، اول تلاش کنند “آب را گل نکنند!” بعد هم بهتر است از هر نوع دعوی پیامبری توده ها دست برداشته و به این کفایت کنند که
“آی مردمان! پیام آب را بشنوید:
آب به ما می گوید خوب است نگاه عمیق تری به خودمان و پیرامونمان بیندازیم. راستی را آن لحظه که با آینه ی آب به تماشای خود و این هستیِ معوّج شده و باژگونه مشغول شدیم، می توان به این درک رسید که چقدر و چگونه این راه آمده را خطا کرده ایم.
البته راقم این سطور دعوی این را ندارد که فکر و تلاش اندیشمندان و طبقه ی روشنفکران به هیچ است و به تعبیر امثال کارل پوپر، هایک یا رمون آرون آنها(یعنی جماعت روشنفکر) عموماً زمینه ساز “جامعه ی بسته” بوده اند، نه بلکه بر تمایز و تفکیک نحله ها و افکار خوب و بد باور دارم. اگر اینطور باشد که هست می توان به مناسبت مشکله ی کنونی جهان کم آب، برخی خصلت ها و رویه های روشنفکران اعصار گذشته و معاصر را برای بهتر زیستن و پاسداشت زیست جهان به کار گرفت. به عبارت دیگر مفید است اخذ و توجه به هر تئوری روشنفکری با لحاظ کردن پراتیک و پیامد های آن برای واکاوی مشکلات امروزی همسو شود. پس می توان:
تالس بود: او هرچند پایه و مبنایی کلان برای چرایی هستی گذاشت، اما فلسفیدن و نظریه پردازی را با نسبت آب و اهمیت آن در تداوم زندگی هماهنگ ساخت. یونانیان باستان اصل مهم زندگی نیک را هماهنگی و اعتدال میان امور یا همان “همونیا” می دانستند. و چون آب از “همونیا” حذف شود، گویی آن لحظه، زندگی نیست و نابود شده است. این دستاوردی است از آبکی ترین فلسفه ی دنیا اگر تبختر و خود بزرگ بینی روشنفکری را دمی و کمی کنار بگذاریم!
می توان سقراط بود: او درست در وسط معرکه ی دعوا بر سر هیچ دو پولیس “آتن” و “اسپارت”، با جنگ چندین ساله، با نیشخند و کنایه و طرح سؤال، انسانها را به درک و فهم زندگی دعوت می کرد. شعار معروف “زندگی بدون تأمل ارزش زیستن ندارد” به تأویل امروزین خود به ما می گوید: حذف هر جز از زندگی آدمی، سقوط به دامن پوچی و به استقبال مرگ رفتن است.
می توان مونتنی بود:
او لحظه ی عزیمت انسان نوپدید بعد از گذار از عصر تاریک اندیشی ها و جزمیت است که با گسست از انتزاعی گری و اسکولاستیسیم سده های گذشته، یا تاریک باوری، به پرسش ساده ای دعوت کرد که معنای سخت امروزی دارد: “چطور زندگی کنیم؟” این اندیشمند زمانه رنسانس می گوید شایسته است گول تکنولوژی، علم ژنتیک و خوشبینی به “سیب معرفت” را نخورده از خواب بیدار شویم. و پس از آن اگر قرار باشد فقط بر حسب اتفاق یا “پیشامد” به تأمل و نظریه پردازی بپردازیم، به صرافت در می یابیم، چه بسا مهم ترین پیشامد همان کمبود آب است که بر کسی پوشیده نیست هرروز که می گذرد، بیش از دیروز نشانه های بحران آن به نمایش در می آید. به طنزی که مونتنی گوش ما را می خرامید ظاهراً عرصه ی تئوری و پراتیک امروزی ما چیزی جز ضدیت با گوهر طبیعت، یعنی آب ارزانی مان نمی دهد. ای دریغا!
می توان رورتی بود:
در نئو پراگماتیسم ریچارد رورتی ما شاهد وانهادن نقش تاریخی و پیشرو متفکران هستیم. اینک اهالی فکر به اقتضای نقش هرمنوتیکی خود در جهانی که به حضور هوشیار ایشان هنوز نیاز هست، نه وابسته به یک تئوری کلان و جزمیت ناشی از آن بل بر یک “چرخ و فلکِ ادبی-تاریخی-انسانی-سیاسی” نشسته و به هرکجا که می رسد سَرَکی می کشند.
جهان ما نیازمند روشنفکران به تعبیر او، همه منظوره است که هر زمان آماده باشد برای دوری و طرد مصائب جهان از هیچ فروگذار نکند. گاه نگران وضع بشر از دژخیم فاشیسم باشد یا در پی فراخوانی علیه تاریک اندیشی داعش. پس او باید آماده باشد به صورتی شاعرانه-آگاهانه به مطالعه ی وضع بشر از چشم انداز پدیده های اکولوژیکی-زیستی مثل گرمایش زمین، ابولا و مرگ تالاب ها و ماهی ها پرداخته و حق مطلب را ادا کند. نیازی نیست افلاطون، مارکس، لنین، تروتسکی یا هایدگر باشد.، و آثار ایشان را در قفسه ی کتاب های ناخوانده ی کتاب خانه اش ردیف کند، بهتر است ساده باشد مثل انعکاس آینه و آب! گاهی برای خودش یا مردمانی که اینجا و آنجا می بیند سفارش به خواندن «هستی و زمان» یا «سرمایه» نکند، بهترین کار در این موقعیت پساتاریخی همانا تامل در شعری به احترام آب است:
در فرودست انگار
کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ی دور
سیره یی پَر می شوید
یا در آبادی، کوزه ای پر می گردد،
آب را گل نکنیم…
واقعیت تلخ اینست ما انسانهای عصر بحران آب، انرژی و رشد و تکثیر قارچ گونه ی نزاع های قومی و مذهبی بسان قهرمانان “آدم های زیر زمینی” یا “جن زدگان” داستایوفسکی شده ایم، آن هم در تیره ترین لحظاتش با انسانهای زیر زمینی که برای یک لحظه ی قهرمانانه ی ناشی از توسعه و مدرنیزاسیون، پا به درون آفتاب گذارده ایم، اما با توجه به پیامدهای جبران ناپذیر “توسعه ی ناقص” یا به قول مارشال برمن “مدرنیسم توسعه نیافتگی” خیلی زود به تاریکی در غلتیده ایم و عجبا همچنان با دست و پا زدن ها، خویشتن را عمیق تر فرو می بریم تا سرانجام در تاریکی ها دفن شویم. با دریافت اخبار وخیم از حال و روز ناشی از بحران آب، دیگر تردیدی نیست نگرش خوشبینانه و “پاستورال” به زندگیِ شیکِ موتریزه، خود را در میان ترس ها و اضطراب های ناشی از بحران انرژی و مصائب بی آبی، فرو می پاشانیم. پس این نصیحت یا دغدغه ی “ژاک دریدا” را جدی بگیریم که در نطقی مشهور از اهالی فکر و عمل و حتی سیاستمداران خواسته بهتر است نگران نابودی کیهان و خورشید باشند، هرچند این اتفاق چهار و نیم میلیارد سال بعد رخ می دهد، اما وقتی به اطراف نگاه می کنیم که چطور خیلی زود دمار از روزگار طبیعت و تالاب و آب و سبزینه در آورده ایم، این زمان دیر نیست. با این همه خوب است خیلی افسرده و مأیوس نشویم تا منفعلانه بایستیم و نابودی هرچیزی را نظاره کنیم. روشنفکر خوب زمانه همانی است که به مناسبتی “آنتونیو گرامشی” به کوتاهی و زیبایی، خصلت هایش را بر شمرد:
“بدبینیِ فکر، خوشبینیِ اراده”!
*عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران
با سلام و احترام خدمت استاد فرزانه
ممنون از این متن بسیار زیبا و قوی و پرمحتوا که بنده را هم به فکر فرو برد.
امیدوارم ما آدم ها قدر این نعمت با ارزش رو بدونیم و در حفظ و نوع مصرف خودمون تجدید نظر بکنیم.