هویت و خشونت

دکتر فرشاد مومنی؛

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

آمارتیا سن شخصیت بزرگی است که از نظر کیفیت و صلاحیت از اسمیت نیز مقامی بالاتر دارد. او کسی است که در قرن بیستم بیشترین نقش را در شناساندن زوایای تاریخ فقر و نابرابری داشته­ و اساسا کار او مسئله فقر و جستجو برای یافتن راه­ حل ­هایی برای خروج از آن در تمام کشورهای در حال توسعه است.

نکته قابل تأمل در خصوص کتاب هویت و خشونت، این است که او برای روبرو­شدن با مسئله نبرد بین تمدن­ ها بحث خود را از مسئله‌ای روش شناختی شروع می­ کند که تا حدودی به مسئله تحلیل ­گرایی برمی­ گردد. برای مثال ما آگاهانه از تحلیل­ گرایی در خصوص اهدافی خاص استفاده می­ کنیم، اما کم­ کم سر نخ رها­شده و آفتی بزرگ ایجاد می­ گردد و این آفت آثار علمی، عملی و مادّی گسترده­ ای را به­ دنبال ­خواهد­ داشت. سن به طور مشخص از هویت سخن می­ گوید او معتقد است که هویت مانند شمشیر دو­دم­ است، یعنی به همان اندازه که مسئله­ ای پیچیده­ است می­ تواند منشأ دستاوردهای بزرگ فردی، اجتماعی و تمدنی نیز باشد. او در نقد خویش به تحلیل­ گرایی دو جنبه را برجسته ­می­ کند و می­ گوید ما در تحلیل­ گرایی در برخی موارد مسئله را تک­ ساحتی و در برخی حالات تک­ عاملی می­ بینیم. سپس ادامه می­ دهد که در مناسبات اجتماعی هر دوی اینها برانگیزنده خشونت، شرارت و درگیری هستند. او معتقد است که برای پیشگیری از خشونت باید به آزادی­ ها احترام­ گذاشت.

سن در ادامه، کارکردهای متعارف هویت را برجسته نموده و مشخص می‌کند که کدامیک از شئون هویت، جنبه طبیعی، کدامیک جنبه اکتشافی و کدام جنبه گزینشی دارد. سپس بر دو مسئله آزادی و توجه به قیودی که بر سر راه این گزینش­ ها وجود­دارد، متمرکز می­شود. در حقیقت او دیدگاه خود را، به نظر و دیدگاه­ نهادگراها، نزدیک می­ کند؛ یعنی اگر فهم روش­ مندی از مسئله نهاد وجود داشته­ باشد، با ترکیب خردمندانه قیود و آزادی می­توان معضل نظری فرد و جمع را سامان­ داد. سن بر این باور است که در مسئله هویت، مسئله نقص و عدم تقارن اطلاعات بیداد ­می­ کند یعنی علاوه بر اینکه اطلاعات کامل نیست توزیع آن هم نا­متقارن­ است. در کنار این نقص و عدم تقارن مسئله مهمی وجود دارد و آن این است که پردازش اطلاعات، چگونه صورت­ می­ گیرد. سن این مسئله را به اعتبار هویت مطرح می کند و می­ گوید اینکه من تصمیم بگیرم چه کسی باشم یک بُعد ماجراست، اینکه خود را چگونه نشان دهم وجه دیگر آن و اینکه دیگران در مورد من به چه نحو داوری می کنند صورت دیگر است.

فصل دوم کتاب به نوعی به ورود و خروجی که غربی­ ها درباره شناخت انسان و هویت دارند، اختصاص یافته است و دو جنبه را مورد بررسی قرار می­ دهد؛ جنبه اول اینکه سعی­ کنیم به هر مسئله­ ای فرارشته­ ای بنگریم، و دوم آنکه در طبقه بندی هر مقوله به زمینه اجتماعی آن توجه نماییم.

از فصل سوم وارد بحث اصلی خود، یعنی «نقد هانتیگتون» می­ شود و تقریباً در سه فصل، نقدهایی را به او  وارد می­کند. اولین نکته­ ای که در این فصل بیان می­شود، این­ است که در دیدگاه هانتیگتن، توهّم تک­ وارگی وجود­دارد؛ یعنی برای مثال وجه تمدنی را مورد توجه قرار داده و همه وجوه انسانی بشر را نادیده ­گرفته­ است.  مؤلفه بعدی این­ است که به هیچ وجه بین تمدن­ ها یک خط حائل لایتخلَّف وجود ندارد و ما در تاریخ هیچ برهه ­ای را سراغ نداریم که تمدنی با تمدن دیگر فاقد داد و ستد بوده باشد. نقد دیگر این­ است که برخی داعیه­ دار تمام عیار علم هستند. در این فصل در مجموع، نقدهای زیبایی به مطلق ­انگاری درباره تمدن غرب و یکپارچه ­انگاری وارد­می­ کند و مثال­ های جالبی دارد.

فصل چهارم کتاب به اسلام اختصاص ­دارد. وی ادعای غرب مبنی بر مالکیت تمام چیزها را هیچ انگاشته و نشان می ­دهد که تمدن اسلامی از چه جایگاهی برخوردار است. در این فصل سن به دو نکته مهم اشاره می­کند؛ اول این که وابستگی همه مسلمانان­، به آموزه­ های دینی خود، همگن نیست و سطوح متفاوتی دارد. دیگر آن که مسلمان­ ها در مسلمانی با هم مشترکند، اما به طرز خارق­ العاده­ای از نظر سیاسی و اجتماعی با هم متفاوتند. سن در انتهای این فصل می­ گوید که خشونت و دعوت به آن سه منشأ بسیار مهم دارد که این سه منشأ عبارتند از: جهل، بی عدالتی، بی ثباتی و اغتشاش.

در فصل بعدی کتاب، غرب از موضعی دیگر مورد نقد قرار می­گیرد. سن در این فصل می­ گوید که در کنار همه چیزهایی که شما درباره غرب   می­ پذیرید، مانند نقش درخشان آنها در علم و تکنولوژی جدید، انحصارطلبی­ ها و خود­محوری­ های غرب اندک نبوده ­است. آن­ها برنامه تهدید  غیر­غربی­ها را در دستور کار خود قرار­داده و برای ریشه­ دار­شدن این تحقیر به تحریف تاریخ و معرفت آنها پرداخته­ اند. حال اگر شما با این قضیه انفعالی برخورد­ کنید و درصدد انتقام برآئید، شما نیز در همان دام گرفتار خواهید ­آمد و پیشرفت نخواهید ­نمود. فراموش نکنید که شما باید بر خشم خود غلبه نمائید.

سن در فصل ششم کتاب خود، جنبه انفعال را مورد موشکافی قرار­داده و در این زمینه توصیه ­های بسیار جالبی را ارائه می­کند. او می گوید که وجود تعصب­ های خشک فرهنگی، پیشرفت را ناممکن می ­سازد. سن در سه یا چهار فصل آخر کتاب خود، به این مطلب اشاره­ می­ کند که در بحث چند فرهنگ­ گرایی این خطر وجود ­دارد که، جوامع درباره سنت­ های نادرست خود بسیار متعصبانه عمل ­نمایند. به نظر وی رخداد چنین امری یک فاجعه محسوب می­شود. او برای پیشگیری از این اتفاق، نکات جالبی را مطرح­ نموده و به بیان راه حل پرداخته­ است و می­ گوید که تمرکز بر مقوله آزادی فرهنگی، موجب نجات بشر از خشونت و بسترساز پیشرفت­ های جدی خواهد­ بود.