بحث نقد چند سالی است در کشور ما شکل جدیتری به خود گرفته است. اگر تا سالها پیش نقد و انتقاد مرز روشنی نداشت، به کوشش برخی منتقدان، نقد توانست در سالهای اخیر جایگاه علمیتری پیدا کند. با وجود این، هنوز هم در محافل ادبی و هنری ما، مفهوم نقد با معیارهای علمی و روشمند در جهان فاصلههای جدی دارد. امروز نقد در جهان دیگر به عنوان یکی از گرایشهای رشتههای ادبیات تلقی نمیشود، بلکه به عنوان موضوعی میانرشتهای در علوم انسانی مطرح است که حوزههای بسیاری مانند تاریخ، فلسفه و روانشناسی را در بر میگیرد. در این فرایند، منتقدان نقش مهمی در تبیین مفهوم نقد در جامعه دارند. یکی از منتقدان جدی که سالهاست در این زمینه فعالیت میکند، حسین پاینده است. پاینده در تهران متولد شد و دورهی دبیرستان را در انگلستان گذراند و یک سال پس از انقلاب به کشور بازگشت. سال ۶۸ از دانشگاه علامه طباطبائی لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و سال ۷۰ موفق به اخذ فوقلیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران شد. او از همان سال بهعنوان عضو هیأت علمی به استخدام دانشگاه علامه طباطبائی درآمد و متعاقبا سال ۷۵ برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت. او سال ۸۰ پس از اخذ دکترای نظریه و نقد ادبی به کشور بازگشت و اکنون در دانشگاه علامه طباطبائی به تدریس اشتغال دارد. پاینده جدای از تدریس در دانشگاه در کارگاههای خصوصی نیز به تدریس در زمینهی نقد میپردازد. از پاینده تاکنون بیش از صد مقاله در نشریات مختلف و ۲۵ عنوان کتاب منتشر شده که برخی از این آثار تألیفی و برخی دیگر ترجمه است. جدیدترین تألیف پاینده با عنوان گشودن رمان توسط انتشارات مروارید منتشر شده است که توانست ماه گذشته جایزهی ۱۱۰ سکهای جلال آلاحمد را برای او به ارمغان بیاورد. با او دربارهی جایگاه نقد در کشور و تازهترین اثرش گفتوگو انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
* ما در تقسیمبندی معمول و مرسوم در حوزهی ادبیات داستانی معیاری کمّی را برگزیدهایم و هنگامی که صحبت از رمان و داستان کوتاه یا داستانک و داستان مینیمال به میان میآید صرفاً معیاری کمّی را در نظر میگیریم و حتی در جشنوارهها و رویدادهای فرهنگی که فراخوان منتشر میکنند شاهد هستیم که مهمترین مؤلفه و ملاک قضاوتشان دربارهی ادبیات داستانی تعداد کلمه است. شما یکی از منتقدان این نوع طبقهبندی بودهاید، لطفاً دلایل مخالفت و پیشنهاد خودتان را بفرمائید.
پاینده: ممکن است جشنوارهای به داستان کوتاهِ کوتاه یا به اصطلاح داستانک اختصاص داشته باشد و در آن صورت طبیعی است که داستانهایی را که از تعداد خاصی بیشتر کلمه دارند برای بررسی نپذیرند. به این کار نمیتوان ایرادی وارد دانست. این قبیل جشنوارهها در حوزهی ادبیات داستانی مانند جشنوارهی فیلم صدثانیهای در حوزهی فیلمهای مینیمال است. همچنان که در آن جشنواره فیلمهای بیشتر از صد ثانیه را نمیپذیرند، در جشنوارهی ادبیای که به داستانهای مینیمال اختصاص داشته باشد، داستان بلند یا حتی داستان کوتاه غیرمینیمال نمیپذیرند.
سخن من در خصوص تعداد واژههای داستان، نقد دیدگاه کمّیای بوده است که داستان کوتاه به منزلهی یک ژانر را بر اساس تعداد واژههای بهکاررفته در آن تعریف میکند. یعنی مثلاً هر داستانی که تا چهار هزار کلمه دارد را مصداق «داستان کوتاه» میداند. صحبت من این بوده که داستان کوتاه صرفاً داستانی نیست که تعداد واژههایش کم است، بلکه مطابق با نظریههای ادبی، داستان کوتاه نوع ادبیای است که با ملاکهای کیفی از سایر انواع روایت متمایز میشود. مثلاً بر اساس شیوهی شخصیتپردازی، نحوهی تکوین پیرنگ، ایجاد کشمکش و غیره. پس هر داستانی که کوتاه است را لزوماً نمیتوان مصداق داستان کوتاه محسوب کرد. همچنین نمیتوان با فشرده کردن رویدادهای رمان، آن را به داستان کوتاه تبدیل کرد؛ یا برعکس، با بسط داستان کوتاه، آن را به رمان تبدیل کرد.
* اگر موافق باشید وارد مبحث نقد هم بشویم، شما یکی از معدود منتقدان ادبی کشور هستید که همواره تلاش کردهاید با نگاهی آکادمیک، دقیق و نظاممند به نقد آثار ادبی بپردازید. به همین دلیل مایلم از چنین شخصی بپرسم وقتی صحبت از فضای نقد در جامعهی ادبی و هنری به میان میآید، بسیاری از این موضوع گلایه میکنند که منتقد نداریم؛ اما از طرفی در فضای رسانهای کشور شاهد رشد قارچگونهی منتقد در رشتههای مختلف هستیم. این تضاد را چگونه تحلیل میکنید؟
پاینده: به گمانم عبارتی که خودتان استفاده کردید («رشد قارچگونه») به اندازهی کافی گویاست. شاید عدهی زیادی خودشان را منتقد بدانند یا بنامند، اما این را نمیتوان دلیلی بر داشتن تعداد زیادی منتقد ادبی دانست. در کشور ما، عدهی زیادی خودشان را پزشک مینامند بدون اینکه دورهی طولانی تحصیل در دانشکدهی پزشکی را طی کرده باشند. این اشخاص حتی مطب دارند و بیمار میپذیرند و کار خودشان را هم طبابت تلقی میکنند. بی دلیل نیست که پزشکان ملزم به نصب مدرک تحصیلی خود در مطبشان شدهاند. یقین داشته باشید با رشد فرهنگی بیشتر در جامعهی ما بساط پزشکان قلابی برچیده خواهد شد. به طریق اولی، با معرفی علمی و درستِ نقد ادبی به عنوان حوزهای از مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی (نه گرایشی در این یا آن رشتهی ادبیات)، تمایز بین حرف بیاساس و سخن متقن و مستدل برای همهی علاقهمندان ادبیات و نقد آسان خواهد شد. ترجمهی کتابهای اساسی نقد ادبی، همچنین تألیف اصیل و راهگشا در حوزهی نقد ادبی، راه را برای نیل به این هدف بسیار هموار خواهد کرد. وقتی خوانندگان با نقد ادبی آشنا باشند، مطالبی که هیچ روششناسی نقادانهای در آنها به کار گرفته نشده نقد محسوب نخواهند شد.
* گفتید که نقد ادبی گرایشی در رشتههای ادبیات نیست. منظورتان چیست؟
پاینده: از پسوند «ادبی» معمولاً اینطور استنباط میشود که نقد ادبی به ادبیات مربوط است و نه غیر آن. این استنباط درست نیست. البته در گذشته نقد ادبی به آثار ادبی اِعمال میشد و لذا درس نقد ادبی هم منحصراً به دانشجویان رشتههای ادبیات داده میشد، اما اکنون چند دهه است که نقد ادبی خصلتی میانرشتهای پیدا کرده و نظریهها و روشهایش را از طیف گستردهای از علوم انسانی میگیرد، مانند علوم اجتماعی، روانکاوی، تاریخ، فلسفه، مطالعات فرهنگی، و غیره. به همین دلیل، نقد صرفاً یا حتی عمدتاً به متون ادبی اِعمال نمیشود، بلکه کاربردهای وسیعتر و متنوعتری پیدا کرده است، مثلاً در حوزهی علوم ارتباطات و مطالعات رسانهها. نقد کاری است که هم در مطالعهی یک برنامهی تلویزیونی میتواند انجام شود، هم در تحلیل یک تابلوی نقاشی، هم در قرائت موشکافانهی یک قطعه شعر و هم در بررسی عادات خرید مردم در مراکز تجاری. ماهیت میانرشتهای نقد باعث شده است که در کشورهای اروپایی و آمریکا از مدتی پیش نقد ادبی به صورت یک میانرشتهی علوم انسانی و خارج از دپارتمانهای ادبیات نهادینه شود. میبینید که اخیراً کتابهای خارجی دربارهی نظریههای ادبی با نام عام «نظریه» منتشر میشوند، نه «نظریهی ادبی». علت همین است که این نظریات دیگر به طور کامل ادبی نیستند. نه فقط از ادبیات برنیامدهاند، بلکه همچنین کاربردشان هم به نقد متون ادبی محدود نمیشود. در چنین وضعیتی که نقد حیطهی خود را گسترش داده و به بیرون از محدودهی ادبیات رفته است، تدریس آن هم به دانشجویان رشتههای ادبیات محدود نمیشود و در واقع بیشتر از دانشجویان ادبیات، دانشجویان مطالعات فرهنگی، ارتباطات، علوم تربیتی و روانشناسی، فلسفه، تاریخ و امثال آنان هستند که درسهایی را در نقد میگذرانند.
* در ایران چطور؟ نقد ادبی در دانشگاههای ما چه جایگاهی دارد؟
پاینده: در ایران فعلاً در جایی هستیم که نقد ادبی فقط در رشتههای ادبیات خارجی (مانند ادبیات انگلیسی، ادبیات فرانسه و امثال آن) تدریس میشود و هنوز در رشتهی ادبیات فارسی در مقطع فوقلیسانس و دکتری ارائه نمیشود. در مقطع لیسانس هم فقط در حد دو واحد و عمدتاً توسط کسانی که در تحصیلاتشان درسی در زمینهی نقد ادبی نگذراندهاند تدریس میشود.
* شما به عنوان یک منتقد چقدر تلاش کردهاید فارغ از تربیت نیروهای جوان در دانشگاه و محافل ادبی خصوصی، منتقدان را نسبت به ضرورت نقد روشمند آگاه کنید؟
پاینده: تدریس در دانشگاه و برگزاری کارگاههای نقد بیرون از دانشگاه، البته راههای خوبی برای تربیت نسل جدیدی از منتقدان ادبیِ نظریهشناس و کاردان است. اما علاوه بر آنها، برگزاری سخنرانی و جلسات نقد عملی و نیز انتشار مقاله و کتاب هم میتواند در رسیدن به این هدف بسیار مفید باشد. اشخاص بسیار زیادی که از همین فعالیتها به نقد جدی و علمی علاقهمند شدهاند از راههای مختلف با من تماس میگیرند. این خود نشان میدهد که نقد روشمند آرامآرام جایگاه شایستهی خود را در کشور ما پیدا میکند.
* و این کارها خروجی هم داشته است؟ مقصودم این است که آیا کسانی که مخاطب شما بودهاند، آنقدر در نقد ادبی تبحّر پیدا کردهاند که در مطبوعات قلم بزنند یا در رادیو و تلویزیون کارشناس نقد بشوند؟
پاینده: بله، خوشبختانه برخی از بهترین مخاطبان فعالیتهایی که گفتم، همین حالا در حوزهی نقد وارد شدهاند و اینجا و آنجا کارهای خوبی هم انجام میدهند. این اشخاص کسانی هستند که به کار حرفهای در زمینهی نقد، بخصوص در مطبوعات، اشتغال دارند و ثمرات نوشتههایشان به مرور بیشتر معلوم خواهد شد. تربیت منتقد توانا یک فرایند بطیء است و نباید انتظار نتایج بزرگ و بلاواسطه از آن داشت. ضمن اینکه من هم قرار نیست به تنهایی و به فوریت نیازی را برطرف کنم که باید با تأسیس گروه آموزشی جدیدی به نام «نظریه و نقد» در علوم انسانی اجابت شود. به غیر از من، دیگرانی هم هستند که کلاسهای بسیار خوب در دانشگاه یا کارگاههای ثمربخش در خارج از دانشگاه برگزار میکنند. آنها نیز با جلسات نقد عملی آثار ادبی و مقالات و کتابهایشان به همین فرایند کمک میکنند. یقین داشته باشید که با نضج گرفتن این جریان، در آیندهای نه چندان دور فضای مطالعات نقادانهی ادبی در کشور ما تغییر خواهد کرد. در حال حاضر، بخش بزرگی از مطالبی که تحت عنوان نقد فلان کتاب و فلان فیلم و غیره نوشته میشود، عمدتاً توهین به این شخص یا تمجید و تحسین از آن شخص است. نقد علمی و روشمند با این فضای آلوده و محفلی و باندبازانه کاری ندارد و خواهید دید که دقیقاً به همین مناسبت مقبول هم خواهد افتاد. در آن زمان، دیگر غرضورزی و ابراز نظرات خصمانه یا چاپلوسانه تحت لوای نقد خریدار نخواهد داشت.
* به نظر شما آیا میتوان این توجیه را پذیرفت که نویسندگان به دلیل درآمد کم و تأمین معیشت ناچارند در کنار فعالیتهای خلاقانهی خود، گاهی هم به نقد بپردازند؟ به هر حال شاهد برپایی انبوه کارگاههای نقد هستیم که در آن نویسندگانی که تنها یکی دو کتاب منتشر کردهاند، در جایگاه منتقد سخن میگویند.
پاینده: آیا میتوان همین توجیه را برای کسی که بدون برخورداری از دانش پزشکی مبادرت به طبابت میکند پذیرفت؟ یا مثلاً دکتر داروسازی که چندین سال از عمر خود را به تحصیل در دانشکدهی داروسازی گذرانده است و اکنون میخواهد در حوزهی تخصص خود کار حرفهای انجام دهد، میپذیرد که عدهای تحت عنوان دکتر علفی برای مردم داروی قلابی تجویز کنند؟ ما نیاز داریم جایگاه و اهمیت علوم انسانی را در جامعهی خودمان بیشتر بشناسیم و به آن بیشتر اهمیت دهیم. علوم انسانی با انسان سر و کار دارد، همانطور که علوم پزشکی هم با انسان سر و کار دارد. تفاوت در این است که پزشکی به جسم و بیماریهای بدن نظر دارد، حال آنکه علوم انسانی به فرهنگ و بیماریهای اجتماعی. پس نباید هر کسی بدون دانش و تخصص لازم اقدام به برگزاری کارگاه کند. کمبود درآمد نمیتواند نوشتن شبهنقد در مطبوعات و یا برگزاری کارگاههای فاقد ارزش علمی را توجیه کند. امروزه میشنویم که اشخاصی برای جبران کمبود درآمدشان، ساعاتی را در آژانسهای کرایه اتومبیل کار میکنند. من اعتقاد دارم این اشخاص بسیار شریف و سختکوش هستند. بعید میدانم کسی از بابت این کار به آنها معترض شود، زیرا رانندگی در آژانس تخصص نمیخواهد. اما یقین داشته باشید که در آیندهای بسیار نزدیک، مراکز فرهنگی و نهادهایی که کارگاه در آنها برگزار میشود، برای رونق گرفتن کار خودشان هم که شده از اشخاص متخصص و صاحبصلاحیت استفاده خواهند کرد، همانطور که سردبیران نشریات و دبیران بخشهای هنری و ادبی روزنامهها هم پذیرش نقد و انتشار آن را منوط به احراز صلاحیت علمی منتقد خواهند کرد.
* یعنی داستاننویسانی که کارگاه نقد داستان برگزار میکنند صلاحیت این کار را ندارند؟
پاینده: اگر مقصود از «نقد داستان» همان چیزی باشد که در این عبارت آمده (نقد داستان)، این کار را باید منتقدان ادبی انجام دهند. اما اگر مقصود از «نقد داستان» آموزش شیوههای داستاننویسی است، آنگاه باید گفت که این دیگر نقد داستان نیست و باید عنوان درستش («کارگاه داستاننویسی» یا «نویسندگی خلاق») را به کار برد تا امر مشتبه نشود. در کارگاه نقد داستان باید نظریههای و روشهای نقد ادبیات داستانی را آموزش داد. اما در کارگاه داستاننویسی باید روشهای شخصیتسازی، بسط و تکوین پیرنگ، درست کردن کشمکش، استفاده از مناسبترین زاویهی دید و موضوعات و مباحثی از این قبیل را آموزش داد. من داستاننویسان صاحبسبکی را میشناسم که کارگاه داستاننویسی دارند و در کارشان بسیار صاحبصلاحیت و موفقاند. برخی از (اما یقیناً نه همهی) ایشان کارگاه نقد داستان هم برگزار میکنند که کلاً کار دیگری است و از قضا در آن هم صاحبصلاحیتاند و کارشان با توفیق همراه بوده است. این عدهی اخیر نویسندگانی نظریهشناس هستند که علاوه بر نوشتن داستان به کار نقد هم میپردازند. اما هر داستاننویسی لزوماً با نظریههای نقد ادبی آشنا نیست و نمیتوان فرض کرد که هر داستاننویسی خودبهخود صلاحیت برگزاری کارگاه نقد ادبی را هم دارد. اغلب میشنوم که در بسیاری از کارگاههای داستاننویسی، به جای آموزش مهارتهای نوشتن داستان، وقت کارگاه با نقد داستان پُر میشود. طبیعتاً کسانی که با هدف یاد گرفتن شیوههای داستاننویسی، یا با هدف تقویت توانمندیهای خلاقانهی خودشان در داستاننویسی به چنین کارگاههایی میروند، پس از اتمام کارگاه به این نتیجه خواهند رسید که پیشرفتی در داستاننویسیشان نداشتهاند.
* برویم سراغ کتاب گشودن رمان که نه تنها در کمتر از دو ماه به چاپ دوم رسید، بلکه جایزهی جلال آلاحمد را هم برای شما به ارمغان آورد. از همین نکته میخواهم سؤالم را طرح کنم. چطور میشود در شرایطی که برخی نسبت به سرانهی مطالعه، کتاب نخواندن و همچنین کمرنگ شدن جایگاه ادبیات در زندگی مردم ابراز نگرانی میکنند، کتاب شما که کتابی تخصصی تلقی میشود (نه سرگرمکننده) این طور مورد اقبال قرار میگیرد؟
پاینده: مطمئن نیستم که آمارهای مبالغهآمیز در خصوص پایین بودن سرانهی مطالعه در کشور ما همگی مستند یا قابل اعتماد باشند. اما این را میدانم که اگر کتابی بتواند نیازهای واقعی ما در حوزهی مطالعات نقادانه را به درستی تشخیص دهد و اجابت کند، بدون تردید آن کتاب در میان جامعهی مخاطبان هدف با اقبال مواجه میشود. درست است که کتاب و مطالعه در جامعهی ما هنوز جایگاه یا وضعیت شایستهی خود را پیدا نکرده است، ولی کسانی که به موضوع معیّنی علاقهمند هستند پیگیرانه اخبار مربوط به آن موضوع را دنبال میکنند و وقتی از انتشار کتابی در آن حوزه مطلع میشوند اکثرشان آن کتاب را تهیه میکنند و میخوانند. از حدود یک ماه پس از انتشار کتاب گشودن رمان آنقدر ایمیل دربارهی این کتاب و مباحث نظری و نقدهای ارائهشده در آن دریافت کردم که حقیقتاً پاسخ گفتن به همهی آنها برایم دشوار بود. این نشان میدهد که کتاب گشودن رمان توانست با مخاطبان واقعی و نیازهای واقعی آنان ارتباط برقرار کند.
شخصاً اعتقاد دارم یک دلیل دیگر اقبال به این کتاب این بود که نه فقط منتقدان ادبی بلکه همچنین رماننویسان میتوانند از آن استفاده کنند. کتاب گشودن رمان روشی را برای نقد رمان پیشنهاد میکند که مبتنی است بر تمرکز بر صحنهی آغازین داستان و سپس تحلیل کل رمان بر اساس اولین سرنخها از معانی عمیقتری که متعاقباً در سرتاسر متن بسط و تکوین پیدا میکنند اما نخستین نشانهها از آن معانی را در صحنهی اول میتوان یافت. کاربردپذیری این روش و اتکای آن به مفاهیم برآمده از نظریههای میانرشتهای نقادانه، برای منتقدان ادبی جالب بود و لذا به کتاب اقبال نشان دادند. اما فراموش نکنیم که رمان در کشور ما ژانر پُرطرفداری است و عدهی زیادی از نویسندگان معاصر ما مایلاند رمان بنویسند. آنها با استفاده از بحثهای ارائهشده در این کتاب راجع به طراحی و معماری رمان بر اساس صحنهی اول میتوانند رمانهای صناعتمندتری بنویسند. میخواهم نتیجه بگیرم که این کتاب هم در زمینهی نقد رمان و هم در زمینهی نوشتن رمان حرفی برای گفتن داشت که به طور طبیعی در نزد مخاطبان مقبول افتاد.
* شما صد اصطلاح پُرکاربرد نقد رمان را در یکی از ضمیمههای کتاب گشودن رمان توضیح دادهاید که کمک خیلی زیادی به فهم مطالب کتاب و همچنین درک درست آن اصطلاحات میکند. این کار در کتابهای نقدی که در کشور خودمان قبلاً دیده بودیم معمول نبود. چطور شد به فکر این کار افتادید؟
پاینده: البته این کار در کتابهای خارجی بسیار معمول است، بخصوص کتابهایی که آموزش نقد را هدف خود میدانند. من در گفتوگو با کسانی که دستاندرکار مطالعات ادبی هستند متوجه شدم که بسیاری از پایهایترین اصطلاحات و مفاهیم در نقد را، بویژه نقد ادبیات داستانی، نادقیق یا حتی اشتباه به کار میبرند. مثلاً درک درستی از مفهوم «محاکات» ندارند، یا از «مرگ مؤلف» اینطور استنباط میکنند که هر خوانندهای مجاز است هر معنایی را که دوست دارد به متن انتساب بدهد. یا از اصطلاح به ظاهر سادهای (تأکید میکنم، به ظاهر سادهای) مانند «مؤلف» اینطور برداشت میکنند که منظور، شخص خودِ نویسنده است. در حالی که هر یک از این اصطلاحات پیچیدگیهایی دارد. برای مثال، در نظریهی روایتشناسی بین «نویسندهی واقعی» و «نویسندهی تلویحی» تمایز گذاشته میشود؛ یا مثلاً در نظریههای پساساختارگرا مؤلف اصلاً یک شخص نیست، بلکه همچنان که در کتاب توضیح دادهام «سوژهای است که بر اثر نیروهای مقیّدکننده و شرطیکنندهی فرهنگ در تولید متن سهیم میشود، اما خالق یکتای متن و صاحب ازلی ـ ابدی معنای آن نیست». تعداد زیادی از خوانندگانی که پس از انتشار کتابم تماس گرفتند و نظری دربارهی آن ابراز کردند میگفتند که از واژهنامهی توصیفی نقد رمان در ضمیمهی کتاب خیلی استفاده کردهاند و آن را بسیار مفید میدانند. خیلیها نوشته بودند همیشه فکر میکردند فلان موضوع یا مفهوم را خوب بلدند، اما با خواندن مدخل همان موضوع یا مفهوم پی بردند که معنای واقعی و دقیق آن چه بوده است.
* شما در کتابهایتان، مثل همین کتاب گشودن رمان، حتی در کارگاهها و دیگر آثارتان، بیشتر بر آثار شاخص ادبیات معاصر تکیه دارید. در واقع حرفهای خود را با نقد آثار نویسندگانی مانند هدایت، آلاحمد، چوبک، بزرگ علوی و چهرههای شناختهشدهی دیگر میزنید. اگر استثنائات را کنار بگذاریم، سرانجام چه زمانی قرار است منتقدی مثل شما آثار جوانان را نقد کند؟
پاینده: من در مقالات و سایر کتابهایم بارها به آثار نویسندگان جوانتر یا کمتر شناختهشده پرداختهام. نام بردن از آنها را در اینجا خیلی کار درستی نمیدانم، چون به غلط اینطور برداشت میشود که آنها گمنام بودند و من باعث توجه به آنها شدم. فضای فکری من قرابتی با این قبیل ادعاها ندارد و ترجیح میدهم به این مسائل وارد نشوم. کسانی که سه جلد کتاب داستان کوتاه در ایران، یا کتاب نقد ادبی و دموکراسی یا گفتمان نقد را خواندهاند میتوانند قضاوت کنند که صرفاً به نویسندگان برجسته نظر ندارم. در عین حال، به این موضوع هم توجه داشته باشید که اگر کتابی در نقد ادبیات داستانی بنویسید و صرفاً به نقد کارهای این یا نویسندهی تازهکار یا ناشناخته بپردازید، به احتمال قوی به شما تعریض خواهد شد که به چه دلیل شاهکارهای ادبیات داستانی ایران را نادیده گرفتهاید. کتابهای مشابه در زمینهی نقد رمان را که در کشورهای اروپایی و آمریکا منتشر میشود ملاحظه کنید. خواهید دید که آنان هنوز بخش اصلی کارشان نقد شاهکارهای نوشتهشده در دههها پیش و حتی قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم است. منظورم اصلاً این نیست که به ادبیات متأخر نمیپردازند، اما وقتی روشی از نقد را معرفی میکنند ترجیح میدهند آن روش را بیشتر با نقد آثاری بشناسانند که مخاطبان قبلاً خواندهاند. اِعمال کردن یک نظریهی نقادانه به متنی که برای خواننده ناآشناست، دنبال کردن بحث را برای مخاطب ناممکن میکند. البته باز هم لازم به تأکید میبینم که من به کارهای جدید در حوزهی ادبیات بیاعتنا نیستم و یکی از وظایف منتقدان ادبی را کشف همین صداهای نو میدانم، کاری که به سهم خودم انجام دادهام.
* یک سؤال همواره برای اهالی ادبیات وجود دارد. میخواهم این سؤال را از شما هم بپرسم. چرا در میان نویسندگان نسل جوان، با وجود ظهور استعدادهای بسیار، هرگز در سالهای اخیر شاهد ظهور نویسندهای نبودیم که بگوییم به پای نویسندگان بزرگ میرسد؟ منظورم نویسندهای است که از آن به عنوان صدای یک نسل بتوانیم تعبیر کنیم.
پاینده: نویسندگی یعنی پژوهشگری فرهنگی. چنین پژوهشگری باید ابتدا جنبههای پیدای فرهنگ را خوب بشناسد و در گام بعد جنبههای ناپیدای فرهنگ را کشف کند و بکاود. این کار مستلزم مطالعهی وسیع و مشارکت اجتماعی است. نویسندهای که زحمت این مطالعه را به خود ندهد، هرگز نسل خودش را نخواهد شناخت و لاجرم به صدای آن نسل هم تبدیل نخواهد شد. به همین ترتیب، نویسندهای که نخواهد جامعه را به طور دقیق بشناسد، هرگز به واقعیتهای پیرامونش معرفتی پیدا نخواهد کرد و نمیتواند نسل و زمانهی خودش را در آثار ادبی بازنمایی کند.
شتاب برای انتشار و برطرف نکردن فقر نظری هم دو عامل دیگرند که در ایجاد این وضعیت تأثیر گذاشتهاند. نویسندگان جوانتر غالباً به دنبال این هستند که به هر طریقی کارهایشان زودتر چاپ شود. میدانید که برخی از بهترین ناشران ما کارهای این قبیل نویسندگان را با هزینهی مؤلف انجام میدهند. یعنی ناشر سرمایهگذاری نمیکند، بلکه فقط از امتیاز نشر استفاده میکند و همهی هزینهها را خود نویسنده میدهد. در حالی که اگر اثر ادبی واقعاً ارزشمند باشد، ناشران برای انتشار آن رقابت هم میکنند. از سوی دیگر، برخی از نویسندگان ما، بویژه در حوزهی رمان، به قدر کافی با مبانی نظری این ژانر آشنا نیستند. گاهی اوقات در صحبت با این اشخاص متوجه میشوم که حتی با تاریخ رمان و بهترین نمونههای آن در ادبیات جهان هم آنچنان که باید آشنا نیستند. ناگفته پیداست که در چنین وضعیتی رمان و کلاً ادبیات داستانی نمیتواند حال و روز خیلی خوب یا مطلوبی داشته باشد. نقد ادبی واقعی میتواند به برطرف شدن این مشکل یاری برساند.
* کسب جایزهی جلال آلاحمد چه جایگاهی در کارنامهی حرفهای شما دارد؟ در واقع، چقدر این جایزه به حسین پاینده اعتبار بخشیده و در طرف مقابل فکر میکنید چقدر نام حسین پاینده به عنوان برگزیده، به جایزهی جلال آلاحمد اعتبار داده است؟
پاینده: نمیدانم و راستش فضای فکریام با این ملاحظات عجین نیست. همینقدر میتوانم بگویم که من کتابی نوشتم برای مطرح کردن روشی در نقد رمان و راهی برای طراحی و معماری آن هنگام نوشتن رمان. طبیعتاً خوشحالم که به کتابم توجه شده است و امیدوارم شاهد تأثیر گذاشتن آن در نقد و نگارش رمان باشیم.
——————————————————–
منبع: روزنامه جام جم؛ گفتوگو از سجاد روشنی