به نام خدا
خانمها و آقایان محترم، همکاران گرامی
بسیار خوشحالم که فرصتی فراهم شده در بارۀ برخی از مؤلفههای سازندۀ تاریخ و فرهنگ اسلامی گفتگو کنیم. ابتدا وظیفۀ خود میدانم که از برگزارکنندگان همایش بهخصوص دانشگاه وین تشکر کنم. درود و سپاس خود را تقدیم استاد و همکار گرامیم پرفسور اشتنگر میکنم. از همکار دیگرم سرکار خانم دکتر گرانس و همکار جوانم جناب دهقانی تشکر میکنم.
در این گفتار کوتاه مایلم در بارۀ نسبت موضوع همایش با واقعیتهای جهان معاصر چند کلمهای سخن گویم. اغلب استادان و پژوهشگرانی که چند روز آینده در این همایش سخن خواهند گفت، جهتگیری و بینش «میان فرهنگی» دارند و به رویدادهای جهان معاصر، به خصوص از جهت مناسبات میان فرهنگها و مقولاتی مانند «دیگری»، «مفاهمه»، «صلح» و «همزیستی» توجهی ویژه دارند. در جهان معاصر اینگونه مقولات اهمیتی اساسی برای همۀ مردم جهان پیدا کردهاند. اما تحولات سالهای اخیر به گونهای رقم خورده که حساسیت ویژهای در مورد اسلام پدید آمدهاست. بیش از دو دهه است که بیشترین رویدادهایی که به جنگ، خشونت یا صلح و گفتگو و همزیستی مربوط می شود، به نحوی در نسبت با کشورهای اسلامی مطرح میشود.
قرن بیستویکم را در حالی شروع کردیم که سازمان ملل متحد، سال ۲۰۰۱ را به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران، سال گفتگوی فرهنگها نامید. اما در همان سال فاجعه دردناک ۱۱ سپتامبر روی داد. قرنی که با امید به صلح و گفتگو آغاز شد، در حالی ماههای اول سال هجدهم آن را میگذارنیم که احساس ناامنی و اضطرابِ شکلگیری فاجعههای بزرگتر، بهخصوص در کشورهای خاورمیانه و حتی اروپا ما را فراگرفته است. هفتۀ پیش بود که وزیر خارجه آلمان (زیگمار گابریل) در نشست مونیخ گفت که دنیا در لبۀ پرتگاه قرار دارد. دو نطریه «نزاع تمدنها» و «گفتگوی تمدنها» (فرهنگها) که در همان سالها مطرح شد، هرچند وجه توصیفی و دعوتگونه داشت، اما گویی که در ضمن اضطرابی نهانی را آشکار میساخت.
هجده سال گذشته، هجده سالِ پرکشمکش برای همۀ ما بود. ما ایرانیان نیز در این سالها تجارب بزرگی داشتهایم که تنها با التفات بدان میتوان تصویر درست و کاملتری از آنچه در این سالها گذشته، ترسیم کرد. طرح «گفتگوی فرهنگها» که از سال ۲۰۰۰ مطرح شد، برای ما ایرانیان افقهای جدیدی را گشود و امیدهای بسیاری زنده کرد. اما حوادثی که از همان سال آغاز شد، به ما آموخت که در دنیایی خشنتر از آنچه تصور میکردیم، زندگی میکنیم. ما که چند سالی بود از مقاومت در مقابل جنگ با یکی از کشورهای همسایه رها شده بودیم، دوباره دو همسایۀ خود را دچار جنگ مزمنی دیدیم که همچنان ادامه دارد و تمام منطقه را دربرگرفته است. نزدیک دو دهه است که همۀ امور و زندگی ما به نحوی تحت تأثیر طوفان خشونتی است که خاورمیانه را فراگرفته است. «جنگ» در کشورهای خاورمیانه امروز دیگر مفهومی ساده و به معانی کلاسیک ندارد. جنگ تنها مسئلهای در کنار مسائل دیگر نیست. جنگ به درونیترین مسئلۀ ما تبدیل شده است. ما با تمام وجود و در درونیترین احوال خود جنگ را تجربه کردهایم و میکنیم. مردم خاورمیانه، بهخصوص مردمی که به کانون بحران نزدیکند، دیگر با دشمنی رودرو و مشخص در حال جنگ نیستند؛ بلکه با خود و گذشته خود، با اعتقادات و هویت خود نیز در جنگند.
همکاران گرامی من، جنگ در منطقۀ خاورمیانۀ اسلامی، در حال متلاشی ساختن تاریخ و هویت این کشورها، و متلاشی ساختن بنیانهای تمدن مدرن است. ما که مدتها در کشورهای خود چالش سنت و مدرنیته را مطرح میساختیم، اکنون به وضوح میبینیم که ناتوانی هر دو طرفِ این دوگانه برای ساماندادن به زندگی مردم، آشکار شده است. امروز در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و آفریقا شاهد شرایط اسفناکی هستیم که نه مدرن شدهاند و نه توسعهیافتهاند، و نه دیگر بر سنتهای گذشتۀ خود باقیاند. در این کشورها به تعبیر استاد داوری، شرایطی پدید آمده که وی آن را غلبه «خرد و فرهنگِ توسعهنیافتگی» مینامد و دکتر شایگان با تعبیر «اسکیزوفرنی فرهنگی» از آن یاد میکند. امروز مسئلۀ بسیاری از کشورهای جهان، بهخصوص در خاورمیانه، گرفتاری در رشتهها و گرههای کوری است که برهم زده شده است.
امروز با وضعیت پیوستگیِ سرنوشتِ ملتها به هم، باید به مسائل یکدیگر به عنوان مسائل مشترک نظر کنیم. مسئلۀ جنگ در خاورمیانه و معضلاتِ آنها مثل خشونت و توسعهنیافتگی و تعارضهای فرساینده، دیگر تنها مسئلۀ خود آنها نیست. میتوانیم و باید تفکر از افق انسانیت را تقویت کنیم. ما در گذشته این بیت شاعر ایرانی سعدی را به گونهای میفهمیدیم. اما امروز به گونه دیگری:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
امروز این سخن سعدی تنها بیان یک احساس و دعوت انسانی نیست. خاورمیانۀ امروز عضوی مجروح و در حال خونریزی در پیکر انسانیت است. امروز بیش از گذشته به نگاه کردن به یکدیگر با چشم همدلی و شفقت نیاز داریم.
ما به عنوان بخشی از استادان و پژوهشگران ایرانی، چند سالی است که فلسفۀ میانفرهنگی را مبنا و محملی مناسب برای اینگونه جهتگیری یافتهایم. ما جمعی از اهل فلسفۀ در ایران، از سال ۲۰۰۰ فلسفۀ میانفرهنگی را به عنوان آغاز راهی نو در تفکر ارزیابی کردهایم. چنانچه در مقالات این همایش هم گفته خواهد شد، فلسفه در تاریخِ ایران همیشه اهمیت داشته و اکنون نیز بسیار اهمیت دارد. در گروههای فلسفۀ دانشگاههای ایران شاید هیچ حوزۀ مهمی در فلسفۀ مدرن و معاصر نباشد که تعدادی استاد و دانشجو بدان اشتغال نداشته باشند. اما برای ما «فلسفۀ میانفرهنگی» اهمیت دیگری دارد. برای ما اهمیت دارد که در این جهتگیری فلسفی، اطلاق فلسفۀ اروپایی مورد نقد قرار میگیرد و راه برای گفتگو با فلسفۀ سایر فرهنگها گشوده میشود. به همین جهت ما نزدیک به دو دهه است که سعی کردهایم روایتهای مختلف از فلسفۀ میانفرهنگی را بشناسیم. در بین روایتهای مختلف از فلسفۀ میانفرهنگی، این اصل برای ما اهمیت دارد که «باید گذاشت که هر فرهنگ با ایستادن بر زمینِ فرهنگ و تاریخ خویش، استعدادهای خود برای مشارکت در تفکر معاصر را آشکار سازد.»
ما تاکنون کوشیدهایم و در آینده نیز میکوشیم با فراهم کردن شرایطِ «درست شنیدنِ دیگری» و شرایط برقراری مفاهمه، مخاطب جدّی و فعالی برای همکاران خود در سایر فرهنگها باشیم. ما به تفکر، فلسفه و گفتگوی متفکران امیدواریم؛ چرا که به تفکر و فلسفه برای نقشآفرینی در جهان معاصر امید داریم. امیدواریم این همایش تجربۀ موفقی برای برداشتن گامهای بعدی باشد.
موضوع مرکزی همایش که «زیست جهان اسلامی» است، ضمن همۀ دلالتهایش، دلالت بر دغدغههای بزرگی دارد که متفکران برخاسته از این زیستجهان و متفکران آشنا به اهمیت این زیستجهان، برای آیندۀ جهان دارد. امیدوارم این همایش آغازی مناسب برای همکاری و هماندیشی این مجموعه با یکدیگر باشد. گام دوم این همکاری در تهران برداشته خواهد شد که از همینجا از همۀ همکاران برای شرکت در آن همایش دعوت میکنم.
از توجه و شکیبایی شما سپاسگزارم.