فلسفۀ میان‌فرهنگی نفی قوم‌مداری


ایرمگارد پین

استاد جامعه شناسی دانشگاه آخن

  •  قوم مداری و کلی انگاری فلسفه غربی

    تلقی عام از مفهوم فلسفه را – که در محدوده تعریف، مجموعه افکار و نظریاتی از سقراط و افلاطون و ارسطو تا کانت و هگل و حتی فوکو و هابرمارس و… را دربرمی‌گیردو در طول تاریخ در یونان و روم و به طور کلی اروپا رشد کرده است و در همه جای دنیا، تحت عنوان دانش بنیادی فلسفه معرفی و بیان می شود – قوم مدارانه نامیده‌اند و ادعاهای غرب در این خصوص را کلی انگارانه دانسته‌اند. اصالت قوم مداری فرهنگی و فلسفی اروپا به قدمت تاریخ فرهنگ و فلسفه غرب و اروپا است. نقطه عطف ادعاهای کلی انگاری، دوره روشنگری و آغاز مدرنیته است. دوره ای که عموماً مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریزاسیون و… و به طور کلی مبانی مدرنیته شکل گرفتند. در این دوره است که اروپا به فهم جدیدی از خود رسید تا به نظر خویش،در نقطه اوج فرهنگ و تمدن بشری قرار گیرد.
نگاه فیلسوفان بزرگ غرب به خصوص آنها که مقارن عصر روشنگری بودند مانند ولتر، کانت، هگل و…، قوم مدار و کلی انگارانه بود، چه اینان آنگاه که از تاریخ سخن می گفتند، آن را با تاریخ اروپا یکی می انگاشتند و به تاریخ جهان تعمیم می دادند. برای نمونه فلسفه هگل را می شود، فلسفه استعمار دیدچراکه به عقیده هگل آفریقا، استرالیا، آمریکا و آسیای مرکزی از لحاظ تاریخی، فرهنگی اهمیت ندارند، چون در این مناطق شرایط طبیعی و جغرافیایی، تکوین یک فرهنگ انسانی را غیرممکن ساخته است. وی قاطعانه می گوید که فلسفه در روح و جان ژرمنی و مسیحی به هم می رسد. کانت را هم می توان اینچنین تحلیل کرد و مثلاً برخی نظرات او را نژادپرستانه و موجه برده داری و استعمار دانست. اگرچه باید این فیلسوفان بزرگ را از همه مناظر و به طور کامل دید. همچنین با وجود ارتباط خوب میان هایدگر با متفکران شرقی، وی فلسفه را تنها امری غربی می دانست و از اطلاق این نام بر جریان ها و اندیشه های فکری غیرغربی، امتناع می‌ورزید.

  •  فلسفه میان فرهنگی

بررسی نقادانه قوم مداری و کلی انگاری و اصالت خاص بخشیدن به تمدن و فرهنگ غرب، موضوع جدیدی است که بیشتر در این چند سال اخیر به آن پرداخته شده است. در این میان شیوه نقد «ادوارد سعید» بر شرق شناسی غربی در طرح این مسئله، منشاء اثر شناخته می شود. سعید صراحتاً نگاه غرب را قوم مدارانه می خواند و اکثر مباحث مطروحه حول محور شرق شناسی را متاثر از مسائل غیرعلمی چون ملاحظات اقتصادی و سیاسی می داند. جریان هایی را که در این موضوع به تاثیر از نظریات سعید در نقد و رد و نفی شیوه نگاه غرب به شرق فعالیت می کنند میتوان در دو دسته عمده معرفی کرد: اول جریان آنگلوساکسون ها، که بیشتر فعالیت آنها تحت عنوان «مطالعات مابعد استعماری» صورت می گیرد و عموماً به مسائل روزمره ارتباطات غرب و شرق، علی الخصوص در زمینه هایی چون هویت، مهاجرت و… می پردازد. و دوم جریان آلمان، که بیشتر از منظر مباحث نظری و از راه هایی چون نقد مدرنیته و… به مسئله وارد می شود. فلسفه میان فرهنگی از جمله آنها است.
فلسفه میان فرهنگی  به عنوان یک جریان فکری مستلزم مطالعات و همکاری های میان رشته ای، علی الخصوص رشته های علوم انسانی است. نقطه عزیمت و واصل بنیادی این فلسفه گفت وگو و ارتباط عینی با سایر فرهنگ ها است؛ نه استدلالات منطقی و صوری و قرار دادن قضایای مرتبط در حیطه اعتبار مطلق.

در این میان قوم مداری از منظر انسان شناسی و روانشناختی مربوط به خودمداری است که طبیعتاً میل به آن در طبیعت همه انسان ها وجود دارد، تا منشاء همه امور را به خویش و علایق خویش بازگرداند. همین موضوع در بعد اجتماعی، جنبه قوم مدارانه به خود می گیرد که به تبع آنچه گفته شد، مانع درک صحیحی از مسائل پیرامون می شود. مهمترین وجه قوم مداری در دنیای امروز اروپا مداری است که به نوعی،بحث جهانی سازی براساس آن و الگوی مدرن غربی شکل گرفته است.

  • برخورد غرب با فلسفه میان فرهنگی

فلسفه میان فرهنگی، جریان فکری جوانی است اما با این حال بسیار مورد توجه دانشجویان، محافل روشنفکری و… در غرب قرار گرفته است. نشریاتی هم در این زمینه به طور مرتب منتشر می شود. بررسی نقادانه مدرنیته نقطه مشترک فکری همه علاقه مندان به این جریان فکری است. هنوز انتقاد رسمی و عمومی از این جریان صورت نگرفته است اما برخورد محافل رسمی آکادمیک اروپا در برابر این جریان فکری اغلب از موضع تعصب و سرسختانه بوده که حتی گاهی به اعمال قدرت از سوی برخی محافل، علیه این جریان منجر شده است.

منبع: گزارش سخنرانی ایرمگارد پین در خانه حکمت و فلسفه تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.