خاستگاه، بینش و فلسفۀ میان‌فرهنگی

دکتر علی اصغر مصلح

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

در حدود ۱۹۹۰ یک جریان فلسفی با نام فلسفه میان فرهنگی پدید آمده که مرکز آن در آلمان بود، اما امروز در کشورهایی چون آمریکا، ژاپن، هند، هلند محافل بسیاری به این  موضوع می پردازند.

مهمترین ادعای فلسفه میان فرهنگی این است انسان معاصر نیاز دارد که بینشی به زمانه خود داشته و جهت گیری خود را با این اصول تنظیم کند.

این فلسفه مبدع و موسسی ندارد اما افراد موثر در این جریان فکری عبارتند از:
•    فرانتس مارتین ویمر، استاد دانشگاه وین که مبانی تحلیلی منطقی دارد، و فلسفه میان فرهنگی را به نحوی خاص بیان می کند.
•    رام ادهر مال ، هندی تبار و استاد دانشگاه مونیخ که این فلسفه میان فرهنگی را با شیوه ای قاره ای هرمنوتیکی بیان می کند.
•    هاینس کیمرله که شارح هگل است و بر این باور است که  فلسفه میان فرهنگی یکی از شاخه های حوزه فرهنگ است.
کونرزمن در مقدمه ای بر فلسفه فرهنگ، می¬گوید که هر فرهنگی راهی است در میان راهها یا به تعبیری یک کج راهه¬ای است در میان راهها و بصیرت واقعی این است که انسان متعلق به فرهنگی، خود را به عنوان راهی در میان دیگران ببیند.
مرک در فلسفه فرهنگ می گوید که انسان موجودی فرهنگی است، یعنی فصل ممیز انسان از سایر موجودات فرهنگ است و فرهنگ را با میزان فرد یعنی آن چیزی که انسان را انسان می کند باید فهمید.
در عین حال می توان برخی از دغدغه های اصلی فلسفه میان فرهنگی را برشمارد:
•    گفتگو را باید بر نزاع ترجیح داد.
•    اعتقاد به قدرت فکر برای حل مسائل و بحران ها.
•    اعتقاد و ایمان به امکان همکاری بین انسانها برای بهتر زیستن.
•     تاکید براهمیت گوش کردن به معنای کوشش برای درک دیگری است.
فلسفه میان فرهنگی به عنوان یک استراتژی و رویکردی باید راهنمای تفکر باشد و نه فلسفه¬ای در عرض دیگر فلسفه ها. مال می گوید این جریان فکری مثل سایه هر کس را که فکر می کند دنبال می کند و رقیب آن نیست.
  فلسفه میان فرهنگی چه نیست:
•     یک متد و یک روش نیست،
•    حکمت جاودان نیست،
•    حاصل تلفیق افکار نیست،
•    ابر نظریه نیست،
•    تفکر تطبیقی هم نیست.
•    رمانتیزه کردن دیگر فرهنگ ها نیست.
فلسفه میان فرهنگی چه است:
•    پاسخی به اقتضاعات زمان است.
•    یک افق است.
•    یک بصیرت است.
•    یک استراتژی است.
دو مصداق در تفکر ایرانی که به نحوی با فلسفه میان فرهنگی همراهی می کند:
•    دکتر نصر: ما دیگر زیر آسمان های تک ستاره زندگی نمی کنیم هر کدام از ما مظهر مواریث فرهنگ های بسیار متعددی هستیم
•    دکتر شایگان: همه انسانهایی که در زمان ما زندگی می کنند چهل تکه هستند و ما آدم تک ساحتی و یک پارچه نداریم.
ما در یک عالمی زندگی می کنیم که مرکزیت، محوریت، میزان بودن، اصل بودن، ناب بودن از بین رفته است و باید نحوه فهممان از حقیقت، دیگری، هویت، خشونت، صلح، تساهل و تاریخ تغییر دهیم.
    گفتگو (دیالوگ)  کلیدی ترین بحث متفکران فلسفه میان فرهنگی است .
اصطلاح همپوشانی در فلسفه میان فرهنگی نقش محوری دارد و از نظر قائلین به فلسفه میان فرهنگی یعنی هر کس همان که هست باشد ضمن اینکه دیگری را به رسمیت بشناسد و بکوشد از طریق یافتن مشترکات راهی برای گفتگو پیدا کند.
در فلسفه میان فرهنگی در بینش و بصیرت میان فرهنگی باید دیگری را به عنوان یک وجود ضروری در کنار خود بدانیم نه صرفا اینکه یک مزاحم یا مانع است .
در بینش میان فرهنگی دو مساله اهمیت دارد:
•    توجه داشتن به محدودیت های خود
•    دست برداشتن از صدور حکم نهایی
ویمر می گوید اساسا” خشونت، ریشه نظری دارد یعنی فردی که به محدودیت خودش توجه ندارد و صدور حکم نهایی و قطعی می کند، خودش منبع خشونت است. دیکتاتورها با رجوع به فرهنگ خودشان و یافتن عناصری که این مطلب را تائید می کند خشونت را مشروع و موجه می کند.
به نظر می رسد در حوزه فرهنگ ایران در عرفان تجربه بسیار جدی در فهم از بیداری، در نسبیت حقیقت، در فهم از تساهل داریم.
مصادیقی که می توان در حوزه فرهنگ ایران در عرفان یافت:
•    حافظ:  جنگ هفتاد و ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
•    ابن عربی: ادیانی را می شناخته به رسمیت شناخته و هیچ یک از ادیان را خارج از آن حکمت های حق نمی داند و معتقد است که هر کدام از ادیان در امت خودشان یکی از حکمت ها را به ظهور می رسانند.
•    با یزید:  تو حتی حق داوری در مورد دیگری را هم نداری، داوری کردن حق خداست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.